تا غایتی دیوانه‌ام

از کتاب:
دیوانی سەیدی
اثر:
صیدی (1785-1849)
 1 دقیقه  993 مشاهده
تا غایتی دیوانه‌ام هر کس که می‌بینم رقیب
لاقید می‌پرسم از او «اَيْنَ الحَبيب، اَيْنَ الحَبيبعربی»؟
چون دور از آن گُل چهره‌ام آتش به جان من بزن
بر روی گُل نغمه مخوان «ای عِندلیب، ای عِندلیب»
تاکی فریب دل دهی کام شب ترا مهمان شوم
آخر به عهدت کن وفا، «ای دل فریب، ای دل فریب»
قسام روزی دست خود هر صبح برهم می‌زند
گوید ترا روزی نماند «ای بی‌نصیب، ای بی‌نصیب»
گفتم ز دوری تو دوش می‌کردم افغان و خروش
گفتا که ای مسکین خموش «اِنّي قَريب، اِنّي قَريبعربی»
گفتم که کی مضطرّ چو ما زَد بر هدف تیر دُعا
گفتا که فرموده خدا «إِنّي أُجيبُ، إِنّي أُجيبُعربی»
«صیدیتخلص» ز غُربت باز گرد کین دلبران با هرکسی
لطف نوازش می‌کنند «اِلّا غَريب، اِلّا غَريبعربی»