تا غایتی دیوانه‌ام

لە کتێبی:
دیوانی سەیدی
بەرهەمی:
سەیدی (1785-1849)
 1 خولەک  995 بینین
تا غایتی دیوانه‌ام هر کس که می‌بینم رقیب
لاقید می‌پرسم از او «اَيْنَ الحَبيب، اَيْنَ الحَبيبعەرەبی»؟
چون دور از آن گُل چهره‌ام آتش به جان من بزن
بر روی گُل نغمه مخوان «ای عِندلیب، ای عِندلیب»
تاکی فریب دل دهی کام شب ترا مهمان شوم
آخر به عهدت کن وفا، «ای دل فریب، ای دل فریب»
قسام روزی دست خود هر صبح برهم می‌زند
گوید ترا روزی نماند «ای بی‌نصیب، ای بی‌نصیب»
گفتم ز دوری تو دوش می‌کردم افغان و خروش
گفتا که ای مسکین خموش «اِنّي قَريب، اِنّي قَريبعەرەبی»
گفتم که کی مضطرّ چو ما زَد بر هدف تیر دُعا
گفتا که فرموده خدا «إِنّي أُجيبُ، إِنّي أُجيبُعەرەبی»
«صیدیناسناوی ئەدەبی» ز غُربت باز گرد کین دلبران با هرکسی
لطف نوازش می‌کنند «اِلّا غَريب، اِلّا غَريبعەرەبی»