بیرون شدم از صومعه المنة لله
از کتاب:
دیوان صافی (اشعار فارسی)
اثر:
صافی هیرانی (1873-1942)
2 دقیقه
500 مشاهده
بیرون شدم از صومعه المنة للهعربی
رفتم به در دیر توكلت علی اللهعربی
دادند به ما رايت النصر من اللهعربی
از همت مولا و توكلت علی اللهعربی
چون سر بنهادم به سر مصطبهٔ دیر
بهرنگه مغبچه کردیم در او سیر
لوح دل ما پاک نمود از هوس غیر
رستم ز شر و خیر توكلت علی اللهعربی
چون بر در کاشانه من سر زده دیدند
تسبیح گرفتند ز ما خرقه دریدند
گفتند بدین هستی کش اینجا نگزیدند
گفتیم شنیدند توكلت علی اللهعربی
گفتیم به نادانی ما عیب مگویید
از ظاهر اسلام من این حال مجویید
اول بدهندم می و آنگاه بگویید
میخانه بجویید توكلت علی اللهعربی
چون از سخن ما اثر مستی بدیدند
یکبار به کف جام می آورد و رسیدند
دستم بگرفتند بە رویم نگریدند
میخانه کشیدند توكلت علی اللهعربی
وقتی که رسیدیم به آن جلوهگه پیر
بستم کمر بندگی شاه جهانگیر
گفتیم ببخشای ز من این همه تقصیر
دل داده به تقدیر توكلت علی اللهعربی
گفتا که ببخشیدمت ای عاشق دلریش
هرچند که پیمان شکستی تو ازین پیش
زیرا به امانند در اینجا شه و درویش
چون هستی جفاکیش توكلت علی اللهعربی
چون این سخن از پیر خرابات شنیدیم
زان لحظه بر ساقی خمّار دویدیم
قرابه طلب کردم و بر سر بکشیدیم
رسوایی گزیدیم توكلت علی اللهعربی
چون جام می از دست حریفان بگرفتیم
یک جرعه بنوشیدم و در دل بشکفتیم
خاک در میخانه به مژگان برفتیم
تقوی بنهفتیم توكلت علی اللهعربی
شوری ز می و ساقی چنانم بسر افتاد
آتش ز همان شور به کاشانه در افتاد
هوش از سر و صبر و خرد از دل بدر افتاد
تن بی خبر افتاد توكلت علی اللهعربی
گفتند به صافیتخلص تو چرا بادهپرستی؟
گفتا که همین حال به از آیین هستی
ناصح تو اگر دانی همین لذت مستی
در هر دو جهان رستی توكلت علی اللهعربی