بیرون شدم از صومعه المنة لله

Li pirtûka:
Diwan-e Safi
Berhema:
Safî Hîranî (1873-1942)
 2 Xulek  354 Dîtin
بیرون شدم از صومعه المنة للهErebî
رفتم به در دیر توكلت علی اللهErebî
دادند به ما رايت النصر من اللهErebî
از همت مولا و توكلت علی اللهErebî
چون سر بنهادم به سر مصطبهٔ دیر
بهرنگه مغبچه کردیم در او سیر
لوح دل ما پاک نمود از هوس غیر
رستم ز شر و خیر توكلت علی اللهErebî
چون بر در کاشانه من سر زده دیدند
تسبیح گرفتند ز ما خرقه دریدند
گفتند بدین هستی کش اینجا نگزیدند
گفتیم شنیدند توكلت علی اللهErebî
گفتیم به نادانی ما عیب مگویید
از ظاهر اسلام من این حال مجویید
اول بدهندم می و آنگاه بگویید
میخانه بجویید توكلت علی اللهErebî
چون از سخن ما اثر مستی بدیدند
یکبار به کف جام می آورد و رسیدند
دستم بگرفتند بە رویم نگریدند
میخانه کشیدند توكلت علی اللهErebî
وقتی که رسیدیم به آن جلوه‌گه پیر
بستم کمر بندگی شاه جهانگیر
گفتیم ببخشای ز من این همه تقصیر
دل داده به تقدیر توكلت علی اللهErebî
گفتا که ببخشیدمت ای عاشق دلریش
هرچند که پیمان شکستی تو ازین پیش
زیرا به امانند در اینجا شه و درویش
چون هستی جفاکیش توكلت علی اللهErebî
چون این سخن از پیر خرابات شنیدیم
زان لحظه بر ساقی خمّار دویدیم
قرابه طلب کردم و بر سر بکشیدیم
رسوایی گزیدیم توكلت علی اللهErebî
چون جام می از دست حریفان بگرفتیم
یک جرعه بنوشیدم و در دل بشکفتیم
خاک در میخانه به مژگان برفتیم
تقوی بنهفتیم توكلت علی اللهErebî
شوری ز می و ساقی چنانم بسر افتاد
آتش ز همان شور به کاشانه در افتاد
هوش از سر و صبر و خرد از دل بدر افتاد
تن بی خبر افتاد توكلت علی اللهErebî
گفتند به صافیNasnava edebî تو چرا باده‌پرستی؟
گفتا که همین حال به از آیین هستی
ناصح تو اگر دانی همین لذت مستی
در هر دو جهان رستی توكلت علی اللهErebî