در ذکر حکام دینور و شهره زول که اشتهار دارند به حسنویه
بر الواح ضمایر مستخبران احوال اوایل و اواخر و خواطر مهر کردار مستحفظان قضایای اکابر و اصاغر مختفی و مستتر نماند که حسنویه بن حسینشخص به اتفاق مؤرخان با رکن الدوله بن بویه دیلمیشخص معاصر بوده و در زمان او کار و بار حسنویهشخص عروج تمام یافته با وجود این کفران نعمت نموده با رکن الدولهشخص طریقهٔ عصیان اظهار کرده بنابرین او وزیر خود ابن العمیدشخص را با لشکر گران در شهور سنه تسع و خمسین و ثلثمایه٣٥٨=969-970 بر سر او فرستاده، حسنویهشخص کسان در میان انداخته آن لشکر را به صلح باز گردانید. و گویند او را اموال و اسباب بینهایت بوده، از آن جمله هر ساله مبلغ کلی در رضاء حق سبحانه و تعالی تصدق نمودی. و وفات او در روز شنبه سیم شهر ربیع الاول سنه تسع و ستین و ثلثمایه٣٦٨/٠١/٠٣=979/10/2 واقع شده.
بدر بن حسنویهشخص بعد از پدر به حکومت رسید و در سنه ثمان و ثمانین و ثلثمایه٣٨٨=998 عظیم الشان شده چنانچه از دیوان بغدادمکان او را ناصر الدولهشخص لقب نهادند و او از دینورمکان تا اهوازمکان و خوزستانمکان و بروجردمکان و اسدآبادمکان و نهاوندمکان از قلاع و جبال و صحاری آنجا را در تصرف داشت. آخر در سنه خمس و أربعمائة٤٠٥=1014-1015 بر سر قلعه کوسجدمکان رفته، حسین بن منصورشخص آنجا را محاصره کرد و چنان زمستان صعب روی داد که لشکرش هر چند خواستند که ترک محاصره نماید تمکین نداد. آخر بیتاب شد. درین اثنا طایفه از جورقانمکان قصد او نموده بالضرورة فرار کرد. هلال بن بدرشخص میانه او و پدر چندان صفایی نبود هم در سنه خمس و أربعمائة٤٠٥=1014-1015 در میان ایشان جنگ و محاربه واقع شد. آخر الامر هلالشخص در جنگ فخر الملکشخص وزیر در بغدادمکان گرفتار گشته، محبوس گردید و چون جلال الدوله بن بهاء الدوله بن عضد الدوله بن رکن الدولهشخص که در آن حین حاکم بغدادمکان بود شنید که شمس الدوله بن فخر الدوله بن رکن الدوله حسن بن بویهشخص صاحب همدانمکان طمع در الکای بدرشخص کرده هلالشخص را از قید بیرون آورد به لشکر و اسلحه معاونت نموده او را روانهٔ الکاء موروثی ساخت. میانه او و شمس الدولهشخص در ذی الحجه سنه خمس و أربعمائة٤٠٥=1015/6 جنگ عظیم واقع شده. هلالشخص در آن معرکه، تاب لمعه تیغ شمس الدولهشخص نیاورده در افق زوال بدست دلیران خون آشام قتال به شام ادبار رسید. طاهر بن هلالشخص هنوز پدرش در شهره زولمکان مقید بود که او از هراس جد خود بدانجا پناه برده بود. بعد از چند وقت بر سر الکاء جد آمده بر دست شمس الدولهشخص گرفتار گشته در سنه ست و أربعمائة٤٠٦=1015-1016 خلاص شده و هم در آن سال در دست ابوالشوکشخص به قتل رسید.
بدر بن طاهر بن هلالشخص در سنه ثمان و ثمانین و أربعمائة٤٨٨=1095 به حکم ابراهیم نیالشخص حاکم به استقلال قومش و دینورمکان گردید. ابوالفتح محمد بن عیارشخص مدت بیست سال در حلوانمکان حکومت کرد. در شهور سنه احدی و أربعمائة٤٠١= از دار فنا به دار بقا رحلت نمود. و او از قبیله اکراداعلام دیگر است از نبایر و نتایج حسنویهاعلام نیست اما مؤرخان او را نیز از جمله حکام دینورمکان و شهره زولمکان عد کردهاند و دارالملکش قومش و شهره زولمکان بوده.
ابوالشوک بن محمد بن عیارشخص لقبش حسام الدولهشخص است. در سنه احدی و عشرین و أربعمائة٤٢١= بر ولایت قوما استیلا یافت و پیوسته میان او و برادران نزاع بود. آخر در سنه سبع و ثلاثین و أربعمائة٤٣٧= درگذشت.
مهلهلشخص برادرش المکنی بابوالماجدشخص در سنه اثنی و اربعین و أربعمائة٤٤٢=1050-1051 به خدمت طغرل بیگ سلجوقیشخص رفته به استخلاص برادرش سرخابشخص که محبوس بود. سعی بلیغ کرده التماس او به عزّ اجابت مقرون گردید. سرخاب بن محمدشخص بعد از خلاص از قید طغرل بیگشخص به حکومت ماهکیمکان رفته اوقات در آنجا به سر میبرد و قبل ازین بنا بر فتنهانگیزی اقوامش او را در سنه تسع و ثلاثین و أربعمائة٤٣٨=1046-1047 گرفته به نزد ابراهیم نیالشخص بردند. ابراهیم بیگشخص چشم او را از نور بصر عاطل ساخت. سعدی بن ابوالشوکشخص به دست عمش سرخابشخص گرفتار شده در قلعهٔ او محبوس بود تا آنکه ابوالعسکر ولد سرخابشخص او را بعد از واقعهٔ پدر خلاص کرد و او در سنه اربع و اربعین و أربعمائة٤٤٤=1052-1053 با لشکر گران از جانب طغرل بیگشخص به عراق عربمکان رفته، عم خود مهلهل را بگرفت.
سرخاب بن بدر بن مهلهل المکنی بابی الفوارسشخص المعروف به ابن ابی الشوکشخص مدتی والی ولایت شهره زولمکان و قوما بود. در شهور سنه خمس و تسعین و أربعمائة٤٨٥=1092 بر قلعه جقندکانمکان که مدتی بود که از تصرف ایشان به در رفته بود دست یافت و او را اموال و اسباب بینهایه بود. وفاتش در شوال سنه خمسمایه٥٠٠=1107/6 واقع شد.
ابوالمنصورشخص بعد از پدر به حکومت رسید و مدت صد و سی سال امارت در آن دودمان بود.