چه شد خیمه زد دود آهم به چرخ

لە کتێبی:
اشعار فارسی محوی
بەرهەمی:
مەحوی (1836-1906)
 1 خولەک  898 بینین
---------------دەقی نائاشکرا
---------------دەقی نائاشکرا
چه شد خیمه زد دود آهم به چرخ
شه عشقم و بایدم بارگاه
سرافگنده باشم گر از بیم سر
به جز سایه‌ی تیغت آرم پناه
لبالب شد از غم درونم چنانک
نمی‌یابد از دل به لب ناله راه
مرا کرد رو زرد اظهار درد
که بادا رخ اشک سرخم سیاه
جدا زو زیم این گنه پیش دوست
تو ای شومی بخت عذرم بخواه
زخود وارهیدن محال ای دریغ
که شد عمر در بت‌پرستی تباه
طلا کن مس قلب اگر مردمی
چنینم دهد پند مردم گیاه
درا در دل تنگ محویناسناوی ئەدەبی دمی
چو تو یوسفی باید افتی به چاه