چه شد خیمه زد دود آهم به چرخ

Li pirtûka:
Aš’ār-e Farsî-ye Maḧwî
Berhema:
Meḧwî (1836-1906)
 1 Xulek  902 Dîtin
---------------Teksta ne aşkira
---------------Teksta ne aşkira
چه شد خیمه زد دود آهم به چرخ
شه عشقم و بایدم بارگاه
سرافگنده باشم گر از بیم سر
به جز سایه‌ی تیغت آرم پناه
لبالب شد از غم درونم چنانک
نمی‌یابد از دل به لب ناله راه
مرا کرد رو زرد اظهار درد
که بادا رخ اشک سرخم سیاه
جدا زو زیم این گنه پیش دوست
تو ای شومی بخت عذرم بخواه
زخود وارهیدن محال ای دریغ
که شد عمر در بت‌پرستی تباه
طلا کن مس قلب اگر مردمی
چنینم دهد پند مردم گیاه
درا در دل تنگ محویNasnava edebî دمی
چو تو یوسفی باید افتی به چاه