نداشت هر که دل در هوای آن عارض

لە کتێبی:
دیوان صافی (اشعار فارسی)
بەرهەمی:
سافی هیرانی (1873-1942)
 1 خولەک  239 بینین
نداشت هر که دل در هوای آن عارض
نیافت مایه ز نقد بهای آن عارض
اگرچه جان و دلم شد نثار تابش رو
ولی چه سود که نبود بهای آن عارض؟
امل مدار به عمری که در فراق بود
که باد هستی ما را فدای آن عارض
ندانی صنعت این جدولی تو خود مانی
مگر که خامهٔ قدرت روای آن عارض
به نزد مرده‌دلان وصف او مکن صافیناسناوی ئەدەبی
که چشم خام نبیند صفای آن عارض