ز بحر عشق تو هرگز نمی‌شویم خلاص

لە کتێبی:
دیوان صافی (اشعار فارسی)
بەرهەمی:
سافی هیرانی (1873-1942)
 1 خولەک  461 بینین
ز بحر عشق تو هرگز نمی‌شویم خلاص
اگر شود همه اعضای من بسان غواص
نگار دیدن رویت نه هر کسی شایان
که این شرافت عظمی بود برای خواص
به جلوه‌گاه تو رفتن نه هر شهی شایان
مگر کسی که سر افگنده در ره اخلاص
نتیجه‌یابی نباشد به زهد تو زاهد
مگر به مجلس میخوارگان شوی رقاص
که صافیناسناوی ئەدەبی کشتهٔ عشق است ای شه خوبان
نه عادست ستانند ز کشتگان قصاص