ز نوک غمزهات تن خانهٔ زنبور میگردد
لە کتێبی:
دیوان صافی (اشعار فارسی)
بەرهەمی:
سافی هیرانی (1873-1942)
1 خولەک
664 بینین
ز نوک غمزهات تن خانهٔ زنبور میگردد
ز عکس عارضت کاشانهٔ پر نور میگردد
ز سرّ خاتم لعل لبت آصف صفت این دل
سلیمانی مگر در راه جانها مور میگردد
اگر یک لحظه در جنت نقاب از روی برداری
ز خجلت چهرهٔ حوران همی مستور میگردد
ز باغ حسن خود ار نرگس مستانه بگشایی
جمیع لالهزاران جهان مخمور میگردد
همین موسای دل یک ذره نور جلوهات کافیست
مگویی «لن ترانیعەرەبی» چون سراپا طور میگردد
ز عشّاقان مفلس نقد دیدارت دریغ از چیست؟
چو از گنج رخت ویرانها معمور میگردد
اگر عاشق نظر در روی معشوقش بود دایم
ثریا تا ثری معلوم هم منظور میگردد
به فردای قیامت هر که رویت بیند و گوید
همانا صافیناسناوی ئەدەبی از عصیان خود محظور میگردد