در ذکر امراء کورکیل
سابقاً مذکور شد که اولاد سلیمان بن خالد که ولایت جزیره را در میانۀ خود تقسیم کردند، ناحیۀ کورکیل به میر حاجی بدر تعلق گرفت و امرای کورکیل بالتمام از نسل اویند و کورکیل را در اول، «جردقیل» میخواندند. آخر به کثرت استعمال کورکیل شده و کوه جودی که کشتی حضرت نوح «علی نبینا و علیه السلام» بر آن کوه قرار گرفته در آن ناحیه واقع شده و آن ناحیه قریب به صد پاره قریۀ معمور از اسلامیه و ارامنه دارد که هم قشلاق و هم ییلاق دارد که الوسات و احشامات، آنجا اوقات میگذرانند.
القصه میر حاجی بدر در آن ولایت وفات کرده، از نبایر او حاجی محمد بن شمسالدین نام شخصی قایم مقام او شد و چون مدتی به حکومت آن ولایت قیام و اقدام نمود او نیز فوت کرد، میر شمسالدین نام پسرش به دارایی آن ناحیه مبادرت نمود. چون او نیز فوت کرد ازو سه پسر ماند؛ امیر بدر و امیر حاجی محمد و امیر سید احمد. هر سه برادر متعاقب یکدیگر حکومت کورکیل کردهاند اما میر بدر و میر حاجی محمد را اصلاً احوال معلوم نبود. بنابرین راقم حروف شروع بر آن ننمود.
امیر سید احمد بن امیر شمسالدین به غایت مرد شجاع و دلاور بود. همواره در معارک جدال و قتال، دستبردهای مردانه مینمود و در هنگام اطاعت کردستان به آستانۀ سلطان سلیم خان مقرب پادشاه گشته بر سبیل طیبت، سخنان ظرافت آمیز و حکایات لطافت انگیز میگفته و بعد از فوت سلطان سلیم خان با سلطان سلیمان غازی نیز همین قاعده مرعی میداشت و همیشه اوضاع و اطوار او مقبول طبع پادشاهان گشته، بعضی اوقات موصل و سنجار را علاوۀ کورکیل نموده، بدو ارزانی داشته، منشور حکومت داد و روایت است که در محلی که سلطان سلیمان خان از دارالسلام بغداد عودت کرد، میر سید احمد خود را در میانۀ تابوت نهاده، او را بر سر راه سلطانی گذاشتند.
پادشاه از احوال آن تابوت سوال کرد، گفتند میر سید احمد است و میگوید که سنجاق موصل به مثابه روح من است، پادشاه او را به دیگری عنایت فرمودهاند، تن من بیروح شده و مثل میت در میانۀ تابوت ماندهام. اداء او پادشاه را خوش آمده و باز سنجاق موصل را علاوۀ کورکیل نموده بدو ارزانی داشت و بدن مردۀ او را جان تازه و حیات بیاندازه مرحمت نموده، میر سید احمد عمر طبیعی یافته مدة الحیاة نزد پادشاهان معزز و محترم بوده و قلعۀ کورکیل از قلاع مستحکم بلاد کردستان است؛ چنانچه روایت میکنند که در فرصتی که سلیمان بیگ بیجن اوغلی قلعۀ عمادیه را محاصره کرد، فصل زمستان رسید، فتح میسر نشد، به جهة قشلاق به ناحیه بشیری عودت کرد.
در آن وقت عزالدین شیر؛ حاکم حکاری در قلعۀ بای از اعمال ولایت خود متحصن شده بود و سایر قلاع و ولایت او به تصرف گماشتگان آق قوینلو درآمده بود، به سلیمان بیگ پیغام فرستاد که هرگاه قلعۀ کورکیل و قلعۀ عمادیه و قلعۀ بای و قلعۀ سوی من اعمال به تلیس در دست ما است، اصلاً از شما بیم و هراس نداریم و خیمههای شما در نظر اکراد حکم سرگین گاومیش دارد.
القصه چون میر سید احمد مدتی به استقلال حکومت کورکیل مع الحاق موصل نمود، وفات یافت. بعد از آن برادرزادهاش والی آن ولایت شد. امیر شمسالدین بن امیر بدر بعد از فوت عمش؛ میر سید احمد متصدی امر حکومت کورکیل شد و او را سه برادر دیگر؛ امیر ابراهیم و امیر عمر و امیر حاجی محمد بود. چون امیر شمسالدین بعد از چند سال حکومت کرده به جوار ایزد متعال پیوست، برادرش میر ابراهیم بهجای او به مسند امارت نشست. امیر ابراهیم بن امیر بدر بهجای برادر، حاکم کورکیل شد.
در زمانی که میان بدر بیگ؛ حاکم جزیره و برادرش ناصر بیگ بر سر حکومت آنجا منازعه و مناقشه واقع شد به نوعی که در احوال بدر بیگ به تفصیل مذکور شده، میر ابراهیم بنا بر دوستی ناصر بیگ به «وان» رفت که از فرهاد پاشای میر میران وان عرض تربیتنامه جهت میر ناصر گرفته، از آنجا متوجه آستانۀ اقبال آشیانۀ سلطان سلیمان خان شود.
اتفاقاً شاه طهماسب با لشکری زیاده از قطرات امطار، نواحی وان و سایر آن دیار فروگرفت و میر ابراهیم به مضمون «مِن نجا بِراسه فَقد رَبح» خواست که خود را از طرف بارگیری به بتلیس اندازد، طایفۀ قزلباش در مابین بارگیری و ارجیش بدو رسیدند. میر ابراهیم به زور بازو و مردانگی، خود را در میانۀ قلعۀ ارجیش انداخت و شاه طهماسب بنفسه متعاقب او بر سر قلعۀ ارجیش (آمده) فی الفور شروع در محاصره کرد.
چون ایام محاصره قریب به چهار ماه امتداد یافت، کار بر محصوران مضیق گشته، قرار دادند که قلعه را به طریق عهد و میثاق، تسلیم شاه طهماسب نمایند که به جان امان یابند اما امیر ابراهیم و جماعت بختی که همراه ایشان بودند بدین صلح راضی نمیشدند. آخر الامر مردم قلعه با شاه طهماسب زبان یکی کرده در جوف اللیل موازی پانصد ششصد نفر قزلباش کارآمدنی را به درون قلعه درآورده، علی الصباح به اتفاق قزلباش تیر و تفنگ نیزه و شمشیر را حوالۀ طایفۀ بختی کرده، میر ابراهیم در آن دار و گیر، اسیر پنجۀ تقدیر گشته، به قتل رسید. برادرزادهاش زخمدار با پنجاه و شصت نفر دیگر گرفتار گشته به نظر شاه طهماسب درآمد. همان لحظه فرمان شاهی به نفاذ پیوست که همچنان زنده، پوست از سر ایشان کندند تا بدان سختی جان به جهان آفرین تسلیم کردند.
امیر احمد بن امیر ابراهیم بعد از قتل پدرش بهموجب منشور سلطان سلیمان خان، منصب امارت کورکیل بدو مفوض شد و مدت سی سال حکومت آنجا کرده، چون میر محمد نام پسری ناخلف ازو پیدا شد و چون به سرحد رشد و تمیز رسید، در فترات میر عزیز و اولاد خان ابدال که میر احمد حمایت اولاد خان ابدال میکرد و پسرش رعایت میر عزیز مینمود به امداد و معاونت میر عزیز، پدر را از امارت خلع کرده، بهجای او والی کورکیل شد و میر احمد به رسم دادخواهی، متوجه درگاه سلطان مراد خان شده در راه به اجل موعود فوت کرد.
امیر محمد بن امیر احمد بعد از خلع پدر متصدی امارت کورکیل شد اما از عقل و کیاست و فهم و فراست چندان بهره نداشت و چند روز به امداد و معاونت میر عزیز اگرچه نشو و نمایی نمود لکن عاقبت در دست اولاد عمش میر عمر و میر محمد و میر محمود به قتل رسید. امیر احمد بن امیر محمد بعد از قتل پدر خوردسال مانده بود و الحال که تاریخ هجری در ثالث شهر رمضان سنه خمس و الف1005 است به معاونت امیر شرف بن خان ابدال راه حکومت کورکیل بدو تعلق دارد.