در ذکر امرای شیروان

از کتاب:
شرفنامه
اثر:
شرف خان بدلیسی (1543-1603)
 11 دقیقه  911 مشاهده

و آن مشتمل بر حکومتی و دو زعامت است، بلبل نغمه‌سرای گلستان امارت و طوطی قصه‌پرداز شکرستان حکومت، از انساب امراء شیروان چنین روایت می‌کنند که آبا و اجداد ایشان در اوایل در سلک وزراء سلاطین آل ایوب منخرط بوده‌اند و چون دست قضا بساط حکومت آن طبقه را از سلطنت مصر و شام در شهور سنه اثنی و ستین و ستمایه= درنوردید. به اتفاق یکی از اولاد ایشان که جد ملکان حسنکیف بوده باشد، به این دیار آمده‌اند و به روایتی نسب ایشان به ملوک شیروان می‌رسد.

به هر تقدیر عزالدین و بدرالدین و عمادالدین؛ سه برادر بوده‌اند که به ولایت کفرا آمده در آنجا ساکن گشته، آخر به حسن اهتمام سلاطین ماضی، حکومت آن دیار به ایشان انتقال یافت. اول کسی که از ایشان در کفرا به امر امارت مبادرت نمود و در افواه و السنه مشهور است، میر حسن بن ابراهیم است و او پنج پسر داشته، امیر محمد کور و میر شاه محمد و میرزا و میر شمس‌الدین و میر مجدالدین چون مدت حکومت میر حسن به نهایت انجامید، ولایت موروثی خود را در میانۀ فرزندان قسمت کرده، وصیت‌نامۀ موکد به لعنت‌نامه نوشته در میانۀ فرزندان گذاشت که هر کس بعد از فوت او به حصۀ خود قناعت کرده، متعرض احوال یکدیگر نشوند.

چنانچه قلعۀ شبستان را با توابع به میر محمد کور و قلعۀ کفرا مع ملحقات به میرزا و قلعۀ ایرون با مضافات به میر شمس‌الدین و قلعۀ آویل با توابع به میر مجدالدین مقرر فرمود و میر شاه محمد را قایم مقام خود نمو.د میر شاه محمد بن میر حسن بعد از فوت پدر به حکومت کفرا اشتغال نمود.

اتفاقاً در آن اثنا میر مجدالدین؛ برادر خوردش هم فوت کرده، چون اولاد ذکور نداشت قلعۀ آویل را نیز ضمیمۀ کفرا نمود و در حکومت، استقلال تمام یافت. بعد از وفات ازو میر محمد و میر ابدال و میر علی و میر عزالدین نام؛ چهار پسر ماند.

ابدال به‌جای پدر نشست. امیر ابدال بن میر شاه محمد بعد از وفات پدر بر مسند امارت نشسته، چون چند سال از زمان امارتش متمادی شد، بقیۀ حیات به متقاضی اجل سپرد و ولد ارشدش امیر شاه محمد بن میر ابدال والی ولایت پدر شد.

در زمان حکومت او شاه اسماعیل ارادۀ تسخیر کردستان کرده، امرا و حکام اکراد چون از روی اتحاد با یکدیگر اطاعت شاه مزبور نموده، به خدمت او رفتند؛ چنانچه سابقاً چند دفعه به آن اشاره رفته، امراء اکراد را به غیر از میر شاه محمد و علی بیگ صاصونی جمله را به قید حبس درآورد و میر شاه محمد چون خود را به لباس قزلباشان ملبس ساخت، در مجلس خاص و بزم اختصاص شاهی مخصوص گشته، خود را از ملازمت ایشان منفک نمیداشت و ولایت کفرا به طریق ملکیت بدو عنایت و ارزانی داشت.

مدتی ایام حکومت او امتداد یافت از عمر تمتع و برخورداری یافته، محمد بیگ و ابدال بیگ و علی بیگ و عزالدین بیگ؛ چهار پسر داشت. خود را به رضا و رغبت از امارت خلع گردانیده، پسر بزرگ خود؛ محمد بیگ را ولی عهد خود ساخته، ده سال دیگر معزولاً کنج انزوا اختیار کرده، آخر به اجل موعود عالم فانی را پدرود کرده، محمد بیگ بن میر شاه محمد به‌موجب وصیت پدر، به امر حکومت کفرا مع مضافات اشتغال نمود.

چون مدت سی سال از ایام امارت او مرور کرد، برادرش ابدال بیگ به ارادۀ منازعت برخاسته، طالب حکومت کفرا شد و محمد بیگ علی رغم برادر که من بعد، از دیوان خاقان سلیمان مکان تفویض ایالت کفرا بدو نشود، مدت یک سال علی الاتصال به حفظ و حراست قلعۀ بارکیری که در سرحد قزلباش واقع شده، قیام نماید. بنابرین محافظۀ قلعه را در عهده او کرده، روانۀ آنجا شد.

اتفاقاً در آن حین شاه طهماسب به‌عزم تسخیر قلعۀ عدلجواز و ارجیش و اخلاط و بارکیری آمده، در قلب شتا که از کثرت برف و وفرت سرما زمین چون اسفندیار رویین تن، جوشن یخ در بر کرده بود و جبال پوستین قاقم بر دوش گرفته، مرغ را در هوا مجال طیران و ماهی را در آب امکان سیران نبود.

به‌جای آب باید سنگ خوردن
که آب بسته چون سنگ رخام است
زره بر قامت خنجر گذاران
ز بهر صید مرغ روح دام است

اولاً بر سر قلعۀ بارکیری چون بلای آسمانی فرود آمده، شروع در محاصره کرد. چون ایام محاصره سه ماه امتداد یافت، کار بر محصوران مضیق گردید و ذخیره و آزوقه، روی در انحطاط نهاده، مردمان را از بی‌قوتی تاب و توانایی نمانده، مع ذلک مسموع محمد بیگ شد که امارت کفرا از دیوان سلیمانی به برادرش ابدال بیگ ارزانی گشته، بناء علی هذا یأس تمام محمد بیگ را روی داده، قلعه را تسلیم گماشتگان شاه طهماسب اعنی معصوم بیگ صفوی؛ امیر دیوان نمود و جهت عرض احوال متوجه آستانۀ سلیمانی شدند.

مفسدان در غیبت عرض کردند که ذخیره و آزوقۀ قلعۀ بارکیری در کمال فراوانی بوده، محمد بیگ از غایت نامردی، قلعه تسلیم قزلباش نمود. بنابرین فرمان قهرمان زمان به صلب و سیاست آن ناتوان نافذ گشته، موکلان عقوبت شهربند، وجودش را از محافظت سلطان، روح خالی گردانیدند.

ابدال بیگ بن میر شاه محمد بعد از قتل برادرش محمد بیگ در کفرا حاکم مستقل شده، چون سیزده سال از ایام حکومتش منقضی گشت نزاع و خصومت در میانۀ میر محمد و ملک خلیل و برادران و حاکمان خیزان افتاده، ملک خلیل امداد و معاونت از ابدال بیگ طلب نموده، از آنجا که تعصب و غیرت کردی است، عشایر و اقوام شیروی را جمع نموده بر سر خیزان آمد، به اتفاق ملک خلیل شروع در محاصرۀ قلعۀ خیزان کرده، میر محمد به اتفاق عشیرت نمیران به ضبط قلعۀ خیزان قیام نموده، به‌عزم مقاتله و مجادله بیرون آمده، در برابر ایشان صف‌آرا گشتند.

بعد از مقاتلۀ بسیار، موازی صد نفر از مردم خیزان به قتل آمده، قرا و مزارع که در سر راه بود به باد نهب و غارت رفت و مردم خیزان به رسم دادخواهی، روی تظلم به آستان سلطان سلیمان خان آورده، حکم همایون به نام اسکندر پاشای؛ میر میران وان حاصل گردانیده، آوردند که ابدال بیگ را در دیوان وان حاضر کرده، تفتیش قضایای خیزان نمایند.

چون اهالی طرفین حاضر گشتند، تعدی و عدوان که از ابدال بیگ و مردم شیروان بر اهالی و اعیان خیزان شده بود در دیوان وان ثبوت رسیده، میر میران وان همان لحظه او را در قلعه محبوس گردانیده، حقیقت حال را معروض پایۀ سریر خلافت مصیر نموده، فرمان قضا جریان به قتل او نافذ گشته، او را حسب الحکم در وان به قتل رسانیدند و حکومت کفرا را دو حصه کرده، نصفی را به صاروخان حزوی و نصف دیگر را به حسن بیگ کرنی عنایت فرمودند و از ابدال بیگ، محمود بیگ و زینل بیگ و میر شاه محمد و حاجی و میر محمد و ذوالفقار؛ شش پسر خوردسال ماند.

محمود بیگ بن ابدال بیگ بعد از قتل پدرش، چند سال کفرا در تصرف مردم بیگانه ماند و چون محمود بیگ به حد رشد رسید، برای عرض حاجات و استدعای اوجاق موروثی متوجه آستانۀ اقبال آشیانۀ سلطان سلیم خان گشته، سلطان دوست نواز دشمن گداز از مرحمت بی‌غایت و عنایت بلانهایت شهریاری، ولایت کفرا را به دستوری که در تصرف آبا و اجدادش بوده، بدو ارزانی داشت و او یرلیغ بدیع التبلیغ پادشاهی گرفته، مقضی المرام به ولایت اصلی عودت کرده، بر سریر حکومت و مسند امارت متمکن شد و ابواب عدل و احسان بر رخ پیر و جوان متوطنه و سکنۀ شیروان گشوده، عشیرت و رعایا و برایای آن دیار را به انعام عام خشنود گردانید اما علی الدوام به شرب مدام و معاشرت و مخالطت جوانان گل اندام، اوقات گذرانیده، یک لحظه بلکه یک لمحه چون لاله و نرگس، قدح از دست نمی‎گذاشت و یکدم در موسم بهار و دی، بی‌غلغل صراحی می و بی نالۀ صدای نای و نی نمی‌بود.

برو یک جرعه می همرنگ آزر
گرامی‌تر ز خون صد برادر
ببخشد کشوری بر بانک رودی
ز ملکی دوست‌تر دارد سرودی

چون سه سال برین منوال از ایام حکومتش مرور کرد، یک شب او را در بستر خواب پهلو از زخم دشنه شکافته دیدند و ولایت کفرا به طریق سنجاق به میر حسن کرنی که از اولاد میر محمد کور بود از دیوان سلطان سلیم خان عنایت گشت و مدت چند سال آن ولایت در ید تصرف او بود.

زینل بیگ بن ابدال بیگ به نوعی که سابقاً مذکور شد چون برادرش را در بستر خواب، مرده یافتند و نسبت قتل او را به کسی نتوانستند کرد و قاتل معلوم نشد، برادران در صغر سن ماندند و چند سال میر حسن حاکم شیروان شد و چون زینل بیگ به سن تمیز و تشخیص رسید به ارادۀ طلب امارت کفرا روانۀ آستانۀ پادشاهی گردید.

اتفاقاً در آن اثنا سنان پاشای وزیر سیّم و علی پاشای قپودان به‌عزم تسخیر قلعۀ عقلبند با کشتی و قدرغۀ بسیار و لشکر و ذخیرۀ بی‎شمار، مأمور گشته، روانۀ آن صوب بودند و زینل بیگ نیز با بعضی امراء معزول اکراد قرار دادند که همراه وزیر مزبور در سفر دریا با عسکر نصرت مآثر شوند و هنگام مراجعت که فتح قلعۀ عقلبند شده، مقضی المرام عودت میسر شد، حقیقت احوال زینل بیگ به وسیلۀ سنان پاشای وزیر، معروض پایۀ سریر اعلی نموده، امارت و حکومت کفرا به عنوانی که به برادرش محمود بیگ داده بودند بدو عنایت شد و زینل بیگ دوستکام و مقصد رام به وطن مألوف و مسکن معروف عودت کرده، بر جای آبا و اجداد خود متمکن شد، با رعایا و برایا به طریق رفق و مدارا سلوک کرده، با حکام و امراء اطراف و جوانب خود بر وجه احسن معاش کرده، همواره خوان احسان گسترده، علما و فضلا را رعایت کرده، فقرا و ضعفا را حمایت نموده، از خود به تقصیر راضی نمی‌شد.

چون قریب سی سال بدین وتیره در حکومت و کامرانی گذرانید رعیت و سپاهی را به خلق و لطف تسلی ساخت و در بزرگی به خواندن و نوشتن هوس کرده، به جد و سعی بهره‌ور شد. آخر به مرض صعب گرفتار گشته، مدت شش ماه زحمت بسیار کشید و در اواخر شهر ذی الحجة الحرام سنه خمس و الف1005 به‌عزم دارالقرار ازین سرای دودر به عالم جاودانی خرامید. ابدال بیگ و ملک خلیل و میر محمود و میر محمد و میر سلیمان؛ پنج پسر پاکیزه سیر داشت.

ابدال بیگ بن زینل بیگ و او جوانی است به صفت جمال پیراسته و به حسن سیرت آراسته، بعد از فوت پدر به‌موجب وصیت او و نشان مکرمت عنوان سلطان محمد خان به حکومت و دارایی شیروان مبادرت نموده، بالفعل حاکم به استقلال آنجاست. امید که ممتّع و برخوردار بوده باشد.

شعبۀ اول در ذکر امراء کرنی از اولاد و نبایر و اتباع میر محمد کور؛ ولد میر حسن که پدر ولایت موروثی را در میانۀ اولاد تقسیم کرد، قلعۀ شبستان را به او داده بود. بالفعل زینل بیگ ولد سلیمان بیگ از دیوان پادشاهی به طریق زعامت، قلعۀ شبستان و مضافات بدو ارزانی گشته، متصرف است و بعضی اوقات میر حسن بن ملک سلیمان از بنی‌عمان او امارت کفرا نموده؛ چنانچه در قضیۀ قتل ابدال بیگ مذکور شد و نفس الامر زینل بیگ جوانی است به صفت رشد و رشاد موصوف، زعامت خود را به نام پسرش کرده، سنجاغ اغاکیس را از دیوان سلطان محمد خان به نام خود کرده و میر ابدال نام؛ برادری دارد.

شعبۀ دویّم در ذکر ایرون، بالفعل میر ملک بن میر حسن از اولاد میر شمس‌الدین بن میر حسن است که قلعۀ ایرون را پدرش در هنگام قسمت ولایت موروثی به میر شمس‌الدین ارزانی داشته بود، به طریق زعامت متصرف است و او جوانی است در مابین کردستان به سمت شجاعت و سخاوت معروف و به صفت فرط دینداری و مسلمانی موصوف.