کس نمی‌پرسد ز لاله، داغدار کیستی

از کتاب:
اشعار فارسی محوی
اثر:
محوی (1836-1906)
 1 دقیقه  838 مشاهده
کس نمی‌پرسد ز لاله، داغدار کیستی
یا ز نرگس خیره‌چشم، انتظار کیستی
از صبا یک پرسشی کن کین همه شام و سحر
بی‌قرار از بوی زلف مشکبار کیستی
عالمی دل خسته بیمار تواند ای چشم یار
از تو حیرانیم ما بیماروار کیستی
در هوایت شد روان از هر کناری جوی خون
ای زعالم برکنار اندر کنار کیستی
در تمنایت بسیم آواره از یار و دیار
آخر ای از جملگی بیگانه، یار کیستی
عالمی بهر نثار خاکپایت جان و دل
بر کف استاده تو خواهان نثار کیستی
آب‌داده تیغ می‌آیی سوی خونین‌دلان
از ترحم آبیار غنچه‌زار کیستی
از دم تیغ حسد بسمل بود عنقا بقاف
گر خبر گیرد تو ای محویتخلص شکار کیستی
بعد مردن از «غبارت» می‌دمد «بوی عبیر»
آن زمان دانسته گردد خاکسار کیستی