کس نمیپرسد ز لاله، داغدار کیستی
لە کتێبی:
اشعار فارسی محوی
بەرهەمی:
مەحوی (1836-1906)
1 خولەک
1072 بینین
کس نمیپرسد ز لاله، داغدار کیستی
یا ز نرگس خیرهچشم، انتظار کیستی
از صبا یک پرسشی کن کین همه شام و سحر
بیقرار از بوی زلف مشکبار کیستی
عالمی دل خسته بیمار تواند ای چشم یار
از تو حیرانیم ما بیماروار کیستی
در هوایت شد روان از هر کناری جوی خون
ای زعالم برکنار اندر کنار کیستی
در تمنایت بسیم آواره از یار و دیار
آخر ای از جملگی بیگانه، یار کیستی
عالمی بهر نثار خاکپایت جان و دل
بر کف استاده تو خواهان نثار کیستی
آبداده تیغ میآیی سوی خونیندلان
از ترحم آبیار غنچهزار کیستی
از دم تیغ حسد بسمل بود عنقا بقاف
گر خبر گیرد تو ای محویناسناوی ئەدەبی شکار کیستی
بعد مردن از «غبارت» میدمد «بوی عبیر»
آن زمان دانسته گردد خاکسار کیستی