گوشهٔ چشمِ توام گوشه‌نشین کرد ز خود

از کتاب:
دیوان وفایی (اشعار فارسی)
اثر:
وفایی (1844-1902)
 1 دقیقه  846 مشاهده
گوشهٔ چشمِ توام گوشه‌نشین کرد ز خود
معنیِ گوشه‌نشین هر که نداند این است
من چه دانم به جگرگاهِ مرا دست که زد
این قدر هست که سرپنجهٔ او خونین است
شرحِ گریان ز غمِ زلفِ تو ناید به قلم
ماجرایِ من سودازده صد چندین است
خواستم از دهنش بوسه، به تیغم زد و گفت:
هرکه بی‌جا بزند حرف، سزایش این است
من فدایِ قدم آن‌که دلم داد به دوست
مرده را هرکه کند زنده مسیحا این است
گر به تیغم بزنی دست ندارم ز لبت
چه کنم جانِ من آخر، نه که جانِ شیرین است؟
عرقِ رویِ تو بر گردنِ تو ریخته است
یا که با صبحِ بهار آمده این پروین است؟