زان روز جمال توم اندر نظر افتاد
از کتاب:
دیوان صافی (اشعار فارسی)
اثر:
صافی هیرانی (1873-1942)
2 دقیقه
503 مشاهده
زان روز جمال توم اندر نظر افتاد
سر رشتهٔ تدبیر ز دستم بدر افتاد
جان و دل و هوشم همگی بی خبر افتاد
از عشق توم آتش سوزان بسر افتاد
در حسن و جمال رخ جانانه تویی تو
در جلوهگه عاشق دیوانه تویی تو
در میکده و ساقی و پیمانه تویی تو
زین سان به می عشق توم میل درافتاد
در هر دو جهان جایگهم نیست نگارا
جز کوی تو آرام نگیرد دل ما را
رحمی به من سوخته کن بهر خدا را
چون مرغ دل از دام غمت بال و پر افتاد
دودی که بسر بر شده از گلخن جانم
خون جگر از دیده که چون سیل روانم
در مجمرهٔ سینه سپند دل از آنم
تا آتش عشق تو مرا در گذر افتاد
ای باد صبا مونس و همراز دل زار
بهر من مفتون ز یارم خبری آر
آیا بسر رحم بود یار وفادار؟
چون عیش من از دوری او در کدر افتاد
پیوسته هواخواه توم باز ابو صالح
از چاکر درگاه توم باز ابو صالح
تن سوختهٔ آه توم باز ابو صالح
زین سوزش آهم همه کس در حذر افتاد
صافیتخلص چو سگ درگه شهباز خدایی
تا کی به برت خرقهٔ سالوس و ریایی
باید ز هواخواهی عالم بدر آیی
چون شور ویت در دل و جان و جگر افتاد