ز دست نفس بد فریاد پریشان گشته‌ام بر باد

لە کتێبی:

دیوان صافی (اشعار فارسی)

بەرهەمی:

سافی هیرانی (1873-1942)

1 خولەک 295 بینین

فۆنت:

ز دست نفس بد فریاد پریشان گشته‌ام بر باد

همی خواهم ز تو امداد مدد

ز عشقت پر دل از خون است سرشکم آب جیحونست

غم از حد بیرونست مدد

سگانت را منم کمتر گدا را آمدم بر در

خجالتبارم ای سرور مدد

سیه رویم بسی نادم به درگاه توم خادم

فراموشم مکن دایم مدد

منم در کوی تو یارا ز درگاهت صدان ما را

ندارم من دیگر جا را مدد

چو ما را جز تو نبود کس غم و اندوه دارم بس

به فریاد و فغانم رس مدد

که کلب گیلانست ز اولاد سلیمانست

ز عشقت سینه بریانست مدد