رفیقان دست از جانم بدارید

لە کتێبی:
دیوان صافی (اشعار فارسی)
بەرهەمی:
سافی هیرانی (1873-1942)
 1 خولەک  324 بینین
رفیقان دست از جانم بدارید
به قید زلف یارم واگذارید
چنان پابند کفر زلف اویم
به چشمم نام اسلامی میارید
حیاتی تازه خواهم از تو ساقی
برای کشتگان جام می آرید
خزان رویم از دیده بهار است
ز ابر چشم چندان خون ببارید
ز دود آه دل آتشفشانم
رواست گر سینه‌ام دوزخ شمارید
بهای خونم از تو کس نخواهد
نگارا پنجه با خونم نگارید
نخواهد توبه از می صافیناسناوی ئەدەبی هرگز
اگر هر لحظه جان از تن برآرید