روز عید آمد نهم سر بر سر میدان دوست

لە کتێبی:
دیوان صافی (اشعار فارسی)
بەرهەمی:
سافی هیرانی (1873-1942)
 1 خولەک  574 بینین
روز عید آمد نهم سر بر سر میدان دوست
سر چه باشد ای حریفان؟ جان و دل قربان دوست
مرغ دل هر جا که رفت و باز آمد آشیان
چونکه مألوف است هر دم بر در احسان دوست
گر نهد پای عیادت بر سر این خستگان
جمله مژگان کرده جاروب ره ایوان دوست
جان چه باشد پارهٔ عکس رخ جانان ماست
ور نه یک چندی شکیبد بر رخ تابان دوست
خرقه پوش ما ازین تا جام می پنهان کنیم
شحنه را گویند تا بازم کشد دیوان دوست
چون ندانم طاعتی امروز جز می خوردگی
صبح فردا چون شود دست من و دامان دوست
پند واعظ نشنود صافیناسناوی ئەدەبی شراب ناب گو
تا کشندش بر سر دار پیش آن سلطان دوست