قسمتم چون به سر کوی بتان افتاده است

لە کتێبی:
دیوان صافی (اشعار فارسی)
بەرهەمی:
سافی هیرانی (1873-1942)
 1 خولەک  341 بینین
قسمتم چون به سر کوی بتان افتاده است
دل ویرانهٔ ما خانه‌گهی آباد است
ای بسا هست زمانی که ز عشقت مفتون
گشته‌ام لیک به یاد تو مرا دل شاد است
ما که عاشق به جمالیم چو شاهد بازیم
زهد زاهد بر ما خانهٔ بی بنیاد است
دل دیوانه که در قید دو زلفت بند است
شادیش باد که در هر دو جهان آزاد است
همه از شیرینی دیدهٔ دلدار منست
بیستون سینه و غم تیشه و دل فرهاد است
عیب ما نیست درین عاشقی و رسوایی
نیک اگر بنگریم دولت مادرزاد است
صافیاناسناوی ئەدەبی ترک درش کی کنم از طعنهٔ خلق؟
پند بیهودهٔ اغیار به گوشم باد است