بی تو هر لحظه مرا ساعت و ساعت ماهی است

لە کتێبی:
دیوان صافی (اشعار فارسی)
بەرهەمی:
سافی هیرانی (1873-1942)
 1 خولەک  432 بینین
بی تو هر لحظه مرا ساعت و ساعت ماهی است
بهر ایام چنان عمر چنین کوتاهی است
پارهٔ عکس جمال تو گر افتاده به کوه
کوه میسوزد از آن جلوه نه کوهی کاهی است
بی تو جنت بر عشاق سراچه است ولی
نار دوزخ به جمال تو نظارت گاهی است
آن حرارت به رخ شمس که باشد فردا
همه از سینهٔ عشاق تو سوزان آهی است
خرقه پوشان ریا جامهٔ هستی در بر
خود ندانند عبودیتشان گمراهی است
ما که در سایهٔ آن یار جهان آراییم
چه شود گر همه اغیار ز ما خون خواهی است؟
پیش شاهان ننهم صافیناسناوی ئەدەبی سر خود زیرا
شاهد ما که سلیمان حشم و جم جاهی است