ساقیا می ده دلم آرام نیست

لە کتێبی:
دیوان صافی (اشعار فارسی)
بەرهەمی:
سافی هیرانی (1873-1942)
 1 خولەک  421 بینین
ساقیا می ده دلم آرام نیست
مرغ وحشی تا ننوشد رام نیست
بر کف ساغر بهای جان ما است
لیک جان ما بهای جام نیست
مقصدی خواهند هر کس زین جهان
ما به جز درد صبوحی کام نیست
باده در ده تا بگویند زاهدان
عاشقان پروای ننگ و نام نیست
رازها بر دل رسید از یمن می
هر که را در قوهٔ اوهام نیست
نیست یارای زبانم شرح این
مدعی گو سرّ ما اعلام نیست
ترک ساقی می نخواهم واعظا
گرچه جز نیش ویم بر زام نیست
این نصیحت با کسی گو بشنود
چون حریف می پرستان خام نیست
گر کسی جان دارد از ساقی دریغ
در طریق عاشقان اسلام نیست
قرب خواهی سر ز تیغ او مپیچ
گشتهٔ او رسم بی هنگام نیست
صافیاناسناوی ئەدەبی با کس مگو اسرار عشق
زانکه هر کس محرم پیغام نیست