نه ثنا خوان تو منم تنها
از کتاب:
اشعار فارسی محوی
اثر:
محوی (1836-1906)
1 دقیقه
1167 مشاهده
نه ثنا خوان تو منم تنها
صد هزارت بود به گلشنها
متکلم بود ولی با غیر
مادح تو همیشه با منها
طاعنت هم تکلّمی بودش
لیک همواره «وحده» تنها
کشتهی رخ فرشته بر نعشش
میبپاشند گل به دامنها
گل، تنت را ز چاک جامه بدید
چاک خواهیم جامه بر تنها
سر به پای بت خودت بگذار
کم مباش ای دل از برهمنها
دست شاید به دامنی رسدت
دست زن محویاتخلص به دامنها