گر من سوخته بر شاهد خوبان برسم

از کتاب:
دیوان وفایی (اشعار فارسی)
اثر:
وفایی (1844-1902)
 1 دقیقه  543 مشاهده
گر من سوخته بر شاهد خوبان برسم
پشت شاهین شکند شهپر بال مگسم
عاجز نفس شدم سنگدل از صحبت او
مرغ باغ ارمم هم نفس خار و خسم
طوطیان در چمن هند به شکر شکنی
من بی چاره گرفتار بلای قفسم
بی خود از ناله فریاد دلم، وای به من
کاروان رفته و غافل ز فغان جرسم
هیچ کس نیست چو من بی خبر افتاده ز راه
دست من گیر خدایا که عجب هیچ کسم
بس که از ناله‌ی زلف تو شدم نغمه سرا
خواند اکنون همه کس بلبل مسکین نفسم
شاهبازان به تو نازان، به تو پرواز کنند
من به این بال و پر ریخته اندر که رسم؟
کرم دوست به جای است «وفاییتخلص» مخروش
جای دارد که برآرند همه ملتمسم