به جان آمد دلم تا کی دل، ای جان، بی دوا باشد
از کتاب:
دیوان وفایی (اشعار فارسی)
اثر:
وفایی (1844-1902)
1 دقیقه
463 مشاهده
به جان آمد دلم تا کی دل، ای جان، بی دوا باشد
نگاهی کن به دل کاین یک نگاهم اکتفا باشد
اگر در وحدتم از کثرت حیرت نیم خالی
دهانت از تبسم تا فنای پر بقا باشد
ز جا برخیز تا طوفی کنم گرد سرت گردم
نماز عاشقان را در قیامت هم قضا باشد
به جز دلبر نمیگویم غم دل با کسی زان رو
غم دل با کسی گویم که با دل آشنا باشد
گرفتم قبله در دست آمد و عمری در احرامم
چه سود این سعی بی حاصل اگر دل بی صفا باشد
چنین از خنجر ناز تو خون میبارد از هر سو
به عالم هر که را بینی شهید کربلا باشد
به چشمان سیه بردی دل و دین «وفاییتخلص» را
تو را آهوی چین گفتم خطا نبود روا باشد