سیه شد زلف با خورشید رو تا آشنایی خودنمایی کرد

از کتاب:
دیوان وفایی (اشعار فارسی)
اثر:
وفایی (1844-1902)
 1 دقیقه  342 مشاهده
سیه شد زلف با خورشید رو تا آشنایی خودنمایی کرد
سیه رو آن که کافر آن که دعوای خدایی کرد
دلم در طرّه از فیض رخش بر وصل لب شاد است
ز ظلمت رهبرم بر آب حیوان روشنایی کرد
نکرد از کشتن من غمزه‌ی چشم تو تقصیری
ستمکار است آری هر که با مست آشنایی کرد
هلاکم کرد یک ره با نگاه چشم بیمارش
طبیب خویش قربانم، که درمانی جدایی کرد
ز تاج و تخت شاهی ننگ دارد بنگرد از کبر
«وفاییتخلص» وار یک دم هر که در کویش گدایی کرد