ساقیا سوختم بیا بشتاب

از کتاب:
دیوان وفایی (اشعار فارسی)
اثر:
وفایی (1844-1902)
 1 دقیقه  790 مشاهده
ساقیا سوختم بیا بشتاب
آتشم را نشان تاب شراب
تا بدانند ماه سرو قد است
برفکن از جمال خویش نقاب
به خیال رخ تو دیده‌ی من
می فشاند هزار چشمه گُلاب
از غم عارض و لب نمکین
سینه پر آتش است و دل چو کباب
روز شب‌خیز عاشقان اسیر
به خم طرّه‌ی بتاب متاب
یک دو روزی است عیش گلشن و گل
عیش این چند روز، هان دریاب!
مطلب عشق از افسرده دلان
که نجستند معرفت ز دواب
تا منم عاشقانه می‌گویم:
«سرخوشم سرخوشم به بانگ رباب»
جام می ده که تا ز برگیرم
باز پیرانه سر زمان شباب
کس نداند به جز کرشمه‌ی دوست
درد دلدادگان مست و خراب
هیچم اسباب نی پی می و نی
«أعطني يا مُسَبِّب الأسبابعربی»
به «وفاییتخلص» بده چنان جامی
که نیاید به خویش روز حساب