تاریک مکن روز مرا باز، نگارا

از کتاب:
دیوان وفایی (اشعار فارسی)
اثر:
وفایی (1844-1902)
 1 دقیقه  706 مشاهده
تاریک مکن روز مرا باز، نگارا
بر چهره مزن شانه دگر زلف دو تا را
دیوانه شدم در غم بالای تو از جان
هر چند به جان دوست ندارند بلا را
داد از ستم چشم تو، ای پادشه ناز!
ز اندازه به در می‌برد این ترک جفا را
بزمی خوش و می بی غش و دلدار کریم است
ساقی تو بزن ساغر و مطرب تو سه تا را
نومید ز عفو و کرم حق نشود کس
جایی که فرو شست سیه نامهٔ ما را
یک قطره ز بحر کرم اوست دو عالم
باکی نبود غرقهٔ الطاف خدا را
شیطان چه کند با دل هوشیار «وفاییتخلص»
سگ را به حریم حرم کعبه چه یارا؟!