باز شور کوی جانان خودم در سر فتاد
از کتاب:
دیوان صافی (اشعار فارسی)
اثر:
صافی هیرانی (1873-1942)
1 دقیقه
543 مشاهده
باز شور کوی جانان خودم در سر فتاد
کوی از آهم که دل در آتش مجمر فتاد
گر به حشر مرا برند اندر گروه عاصیان
خود حسابم نه که حجت بر کف دلبر فتاد
آب حیوانی نخواهم سر به ظلمت میکشد
خضر را گو یار ما بیند به لب کوثر فتاد
خلق گویندم که بس گریان شو از هجران یار
چون نگریم کین معاد وصل در محشر فتاد
با دل ژولیده گو تا چند در دیوانگی؟
در بیابان هوا بی یاور و رهبر فتاد
چند خواهی صحبت جانان سوی دلبر شتاب
تا بدانی این معانیها که در دفتر فتاد
توبه از می نخواهد صافیتخلص بیچاره را
چون ز تیغ ابروی ساقی سرش بر در فتاد