در ذکر امراء محمودی

لە کتێبی:
شرفنامه
بەرهەمی:
شەرەف خان بەدلیسی (1543-1603)
 13 خولەک  1077 بینین

بر طبع سلیم و ذهن مستقیم سخنوران حقیقت انتما و مؤرخان طریقت نما پوشیده نماند که نسب امراء محمودی به سلاطین مروانیه می‌رسد و به روایتی با حاکمان جزیره، بنی‌عمان‌اند. شیخ محمود نام به قولی از ولایت شام و به نقلی از جزیرۀ عمریه در زمان تراکمۀ قراقوینلو با اقوام و عشایر به طرف آذربیجان آمد. قرا یوسف به جهت سکونت، قلعۀ اشوت را بدیشان داده، شیخ محمود را در سلک خدام و ملازمان خود درآورد.

چون ازو بالدفعات آثار شجاعت و دلاوری مشاهده کرده، در مقام تربیت شده، ناحیۀ اشوت را و ناحیۀ خوشاب را به دستور امارت بدو مقرر کرده، آن طایفه را ملقب به محمودی گردانید و بعد ازو میر حسین بیگ بن شیخ محمود بعد از پدر متصدی امر حکومت شد و در زمان سلاطین آق قوینلو درجۀ طالعش مرتفع گشته، ناحیۀ الباق نیز از حکام حکاری مستخلص شده، علاوۀ حکومت میر حسین شد. به امداد و معاونت تراکمه چند دفعه لشکر عزالدین شیر را شکست داده، بر ولایت شنبو استیلا یافت و عزالدین شیر، کس نزد حاکم بدلیس فرستاده، ازو در باب طایفۀ محمودی امداد و معاونت طلب نمود.

حاکم بدلیس شیخ امیر بلباسی را سردار کرده، جمع کثیر همراه او نموده به معاونت عزالدین شیر فرستاد و در حینی که میر حسین به عظمت و استقلال هر چه تمامتر در کنار رودخانۀ خوشاب که مشهور است به جم، میر احمد نشسته بود، شیخ امیر به اتفاق لشکر عزالدین شیر بر سر او ریخته از جانبین، آتش قتال اشتعال یافت. های و هوی کردان و گردان به فلک اثیر رسید. میر حسین به ضرب تیر تقدیر از پای درآمد و ازو میر حامد نام؛ پسری ماند.

میر حامد بن میر حسین بعد از قتل پدر به‌جای او نشسته، همچنان مدتها در سلک امراء قزلباش منخرط بود. چون ودیعت حیات به متقاضی ممات تسلیم کرد ازو میر شمس‌الدین و عوض بیگ و امیره بیگ؛ سه پسر یادگار ماند. عوض بیگ بن میر حامد بعد از فوت پدرش میر لوای خوشاب و متصدی ضبط عشیرت محمودی گشت. با اورکمز سلطان حاکم «وان» و وسطان که از نیابت شاه اسماعیل به حفظ و حراست آنجا مبادرت می‌نمود، در مقام منازعه و مناقشه درآمد.

اتفاقاً اورکمز سلطان، عوض بیگ را گرفته در قلعۀ «وان» محبوس گردانید و در حین حبس و قید کس نزد شرف خان؛ حاکم بدلیس فرستاده، ازو استدعای استعانت کرد. شرف خان یک مرتبه نامه و رسول به اورکمز سلطان فرستاده التماس استخلاص عوض بیگ نمود، درجۀ قبول نیافت و شرف خان بنفسه متوجه وان گشته، در سر رودخانۀ خرکوم نشسته اورکمز سلطان در اطلاق عوض بیگ مساهله نموده، قدم در طریق مخالفت نهاد. شرف‌خان نیز ملازمان را در نهب و غارت الکای وان و وسطان اشارت فرمود.

اورکمز سلطان از روی اضطراب بالضرورة عوض بیگ را از قید اطلاق کرده، به خدمت شرف خان فرستاد و بعد از آن عوض بیگ مدتی در سلک امراء شاه طهماسب انتظام یافته، ناحیۀ الباق را ضمیمۀ خوشاب گردانیده، از نیابت قزلباش چند سال متصرف بود و چون فوت کرد ازو حسین قلی بیگ و شاه علی بیگ و حمزه و حسن و بوداق؛ پنج پسر ماند.

حسین قلی بیگ مدتی در زمان سلطان سلیمان خان غازی بعد از تسخیر ولایت بدلیس، ناحیۀ کارجیکان به طریق سنجاق بدو عنایت فرموده، آخر معزول گشته به دیاربکر رفته، در آنجا فوت شد و ازو بایندور بیگ نام؛ پسری مانده که قلعۀ نوان من اعمال خوی از روزی که فتح شد به‌موجب نشان سلطان مغفور به طریق سنجاق در تصرف دارد و شاه علی بیگ از نیابت شاه طهماسب مدتی به امر امارت محمودی مبادرت کرد، آخر در دست حسین بیگ بن امیره بیگ؛ میر لوای الباق به قتل رسید. ازو خالد بیگ نام؛ پسری مانده که بالفعل ناحیۀ جورس به طریق سنجاق در ید تصرف دارد و حمزه بیگ نام؛ پسری بعد از برادرش با طایفۀ محمودی حسب الحکم شاه طهماسب به دلو پیری نام؛ شخصی از امراء قزلباش که امارت محمودی بدو مفوض شده بود، ملازم شد.

عاقبت الامر محمودی، دلو پیری را به قتل آورده، حمزه بیگ را به حکومت نصب کردند و شاه طهماسب او را جبراً و قهراً به دست آورده، محبوس گردانیده، بعد از مدتی او را از حبس اطلاق کرده با جمعی از آغایان محمودی به ملازمت حاجی بیگ دنبلی مأمور ساخت.

آخرالامر در دست حاجی بیگ در خوی با آغایان محمودی به قتل رسید و حکومت محمودی از دیوان شاهی به خان محمد بن شمس‌الدین بن میر حامد تفویض شده، بعد از چند روز شاه علی سلطان حسینی؛ حاکم وان، خان محمد را گرفته در قلعۀ وان مقید ساخت. الکای و ولایت محمودی از دیوان شاهی به طایفۀ دنبلی مرحمت شد و طایفۀ دنبلی (بعد) از عشیرت مام رشان که معدودی چند در آغچه قلعه و چند دگر در قلعۀ خوشاب متحصن شده بودند، جمله به قدم اطاعت به ملازمت حاجی بیگ درآمدند و خان محمد به نحوی خود را از قید وان خلاص کرده به جماعت مام رشی که در آغچه قلعه بودند رسانید و از استماع این خبر جمعی از طایفۀ محمودی به ملازمتش مبادرت نموده، شبی به غفلت به طریق شبیخون با جوانان جَلد، تاخت بر سر حاجی بیگ دنبلی که بر سر قلعۀ اشوت نشسته بود برده، او را شکست دادند و حاجی بیگ زخمدار گشته، خود را به هزار فلاکت به میانۀ قلعۀ اشوت انداخت.

خلق بسیار از طایفۀ دنبلی در آن معرکه به قتل رسید و خان محمد کس به دیاربکر به خدمت رستم پاشای میر میران آنجا فرستاده اظهار اطاعت و انقیاد به درگاه سلطان سلیمان خان غازی کرد.

چون این خبر به سمع شاه طهماست رسید منشور امارت محمودی به نام خان محمد نوشته، فرستاد و در آخر که حکومت محمودی به حسن بیگ از دیوان شاه طهماسب قرار گرفت، خان محمد به حسن رضا و رغبت از امارت محمودی فراغت کرده، به آغچه قلعه نام، محل قناعت نمود و هر روز صد اقچۀ دیگر از دیوان عثمانی از خزینۀ دیاربکر به وظیفۀ او تعیین شده، در سلک متفرقه‎گان (وان منتظم بود عمر طویل یافت. ازو در سر حد قزلباشیه در اغور عثمانی آثار مردانگی به ظهور رسید و چهار (؟) پسر داشت؛ ملک خلیل و میر شمس‌الدین و سید محمد.

بعد از وفات پدر در سر آغچه قلعه در میانۀ اولاد نزاع شد. ملک خلیل در دست برادرش به قتل رسید و سید محمد نام؛ پسرش در زمان حیات پدر وفات کرد و بالفعل میر شمس‌الدین نام؛ پسرش که جوانی است به حلیۀ قابلیت و زیور شجاعت آراسته در آغچه قلعه قایم مقام پدر شده است.

امیره بیگ بن میر حامد بعد از فوت عوض بیگ حکومت محمودی از دیوان قزلباش بدو مفوض گشته در تاریخی که در مابین اولمه تکلو و شرف خان؛ حاکم بدلیس محاربه و مجادله اتفاق افتاده، امیره بیگ در روز مصاف از صف شرف خان روگردان شده به عسکر اولمه ملحق گردید و در آنجا نیز چندان صداقت ازو به ظهور نیامده، عنان عزیمت به ملازمت شاه طهماسب معطوف گردانید.

چون این احوال به مسامع سلطان غازی سلیمان خان رسید در حینی که از قشلاق بغداد متوجه تسخیر تبریز گشت، در ییلاق اوجان که امیره بیگ تکرار به اطاعت درگاه سلطانی درآمد، پادشاه ربع مسکون چاوشی از چاوشان درگاه به طلب او فرستادند. او به مقتضای الخاین خایف چاوش پادشاه را گُردان در میانه ضایع کرده، مستعد جنگ و جدال شدند.

این آوازه در میانۀ خلق اوردوی همایون شایع گشته، از هر طرف هجوم بر سر او آورده، ملازمان او را به قتل آورده، امیره را دستگیر کرده با چند نفر از رفیقان به دیوان حاضر ساختند. همان لحظه شحنۀ غیرت سلطنت، او را در دیوان به یاسا رسانید و ازو منصور بیگ و زینل بیگ؛ دو پسر خوردسال ماند. چون پسران به سرحد رشد و تمیز رسیدند در سالی که سلطان سلیمان خان غازی سفر نخجوان اختیار فرمود، برادران به اتفاق یکدیگر به درگاه شاه طهماسب رفته، ناحیۀ سکمن آباد من اعمال خوی به طریق سنجاق به منصور بیگ به قید حیات مرحمت کرده، برادرش زینل بیگ را در سلک قورچیان عظام منخرط گردانید.

چون شاه اسماعیل ثانی بر تخت سلطنت جلوس فرمود، منصور بیگ به ملازمتش رفته، منظور نظر عاطفت اثر پادشاهی گشته، در اعزاز و احترام او کوشید و بعد از فوت شاه اسماعیل که دوستی و محبت در مابین پادشاهان به عداوت و خصومت انجامید، منصور بیگ به وسیلۀ خسرو پاشای میر میران وان به وعدۀ سنجاق بارگیری که از دیوان عثمانی به طریق اوجاق و ملکیت بدو عنایت فرمایند، به قدم اطاعت به وان آمده، ناحیۀ موش نیز به دستور ارپه‌لیق بدو ارزانی گشت و به زینل بیگ زعامت دادند و چون زینل بیگ فوت شد ازو حمزه بیگ و قباد بیگ نام؛ دو پسر ماند و در تاریخ سنه اثنی و الف= ناحیۀ سلدوز من اعمال مراغه به طریق سنجاق به‌موجب عرض جعفر پاشا به حمزه بیگ نام پسر او عنایت شد.

چون جمعی از الوسات و احشامات محمودی متوجه سلدوز شد به نوعی که در احوال مکری منظور است با شیخ حیدر خصومت کرده در مابین ایشان منازعه و مجادله واقع شده، حمزه بیگ با برادرش قباد بیگ با موازی صد نفر از عشیرت محمودی و متابعان او به قتل آمدند. اموال و اسباب ایشان در دست طایفۀ مکری به باد نهب و غارت رفت.

حسن بیگ بن عوض بیگ بن میر حامد؛ کسی که در میانۀ عشیرت محمودی طریق بدعیۀ یزیدی رفع کرده، به اداء صوم و صلوة و حج و زکوة قیام نموده و فرزندان خود را به خواندن کلام قدیم و آموختن فرایض و سنن ترغیب فرموده، مساجد و مدارس بنا کردِ اوست؛ چنانچه قبل ازین مذکور شد.

در حینی که امارت محمودی به خان محمد بن میر شمس‌الدین قرار گرفت، حسن بیگ فرار کرده، متوجه درگاه شاه طهماسب شد و شاه او را منظور نظر عاطفت اثر گردانیده، حکومت محمودی و قلعۀ خوشاب را بدو ارزانی داشته، رخصت انصراف داد.

خان محمد چون اقبال استقبال او کرده، به حسن ارادت از امارت محمودی فراغت کرد و به آغچه قلعه نام محلی که از قدیم الایام در تصرف آبا و اجداد او بود، قناعت کرده، حسن بیگ نیز متعرض احوال او نشده و در تاریخی که سلطان غازی سلیمان خان به ارادۀ تسخیر ایران متوجه آذربیجان شد، حسن بیگ از روی عجز و اضطرار روانۀ آستانۀ سلیمانی گشته، همچنان امارت خوشاب و محمودی بدو ارزانی گشت و از آن زمان از سر اخلاص و یکجهتی در خدمات پادشاهی اقدام نموده، در هنگامی که اسکندر پاشای میر میران وان بر سر حاجی بیگ دنبلی رفته، او را در خوی به قتل آورد.

از حسن بیگ در آن معرکه آثار شهامت و مردانگی و علامت شجاعت و فرزانگی به ظهور آمده، اسکندر پاشا حقیقت احوال او را معروض پایۀ سریر خلافت مصیر سلیمانی گردانید. سلطان دوست نواز و دشمن گداز او را بین الاقران به خلعت فاخره و شمشیر طلا سرافراز ساخته تا موازی دویست هزار اقچه از قرایا و مزارع خواص همایون دیاربکر به طریق ارپه‌لیق و افراز بدو ارزانی داشته، حکم همایون بدو عنایت فرمود تا موازی سی هزار اغنام که از الوسات محمودی به قشلاق و ییلاق روند، ازیشان رسم ییلاق وکد نگیرند و فی الحقیقة در وظیفۀ صداقت و طریقۀ دلاوری و شجاعت، دقیقه از دقایق خدمتکاری و جانسپاری، نامرعی نگذاشت.

علی الخصوص در وقتی که سلطان مغفور مراد خان به قصد تسخیر ایران لشکر به ولایت قزلباشیه مأمور ساخت و در آن فترات و انقلاب، ترقی که به حال حسن بیگ و عشیرت محمودی راه یافت، در هیچ عصر و زمان به امراء کردستان واقع نشده، در زمان اسکندر پاشا در دیوان وان در سر تقدیم و تأخیر و نشستن با سلطان احمد بیگ حاکم خیزان نزاع کرده، حکم همایون از سلطان سلیمان خان حاصل کرد که کس به غیر از زینل بیگ؛ حاکم حکاری برو تصدر نکند و چون مدت پنجاه سال امارت بالاستقلال نمود در تاریخ سنه ثلث و تسعین و تسعمایه= در هنگام فتح تبریز در محاربۀ قزلباش در سعدآباد در دست قزلباش به قتل رسید و بعد از یک سال که عسکر نصرت فال به سرداری فرهاد پاشای وزیر به معاونت جعفر پاشای میر میران تبریز رفتند، استخوانهای جسد او را جمع کرده، آورده در خوشاب در مدرسه که خود بنا کرده بود دفن ساختند و ازو عوض و شیر بیگ و شیخی بیگ نام؛ سه پسر بود و ... در حین حیات ... ناحیۀ ماکو من اعمال نخجوان را به شرط آنکه از تصرف قزلباش بیرون آورده، قلعه در آنجا تعمیر نماید به طریق اوجاقلق و به اقطاع تملیکی متصرف شود.

چون بیست سال در آنجا بود در آخر شهور سنه اثنی و الف= که به ارادۀ انتقام خون بنی‌اعمام خود؛ حمزه بیگ و قباد بیگ، به اتفاق خضر پاشای میر میران تبریز بر سر شیخ حیدر رفته به نوعی که مذکور شد، در سر قلعه با معدودی چند در دست شیخ حیدر به قتل رسید و سنجاق ماکو به دستوری که در تصرف عوض بیگ بود به مصطفی بیگ نام؛ پسرش از عواطف بی‌دریغ پادشاه گیتی‌ستان؛ سلطان محمد خان عنایت و مرحمت گشت و بالفعل در ید تصرف اوست و الکاء اردوباد نخجوان مدتی به طریق سنجاق در تصرف علی بیگ نام؛ پسر او بود و اکثر بنی‌اعمام و آقایان محمودی از حسن اقدام و یمن اهتمام حسن بیگ به مراتب عالی رسیده، قرایای خوب و مزارع مرغوب از ولایت آذربیجان و ارمن که از تصرف قزلباشیه بیرون آورده، به طریق تیمار و زعامت به دستور اقطاع متصرف شدند.

و بی‌شایبۀ تکلف، حسن بیگ به غایت مرد دنیادار و عشیرت‌پرور و عدالت گستر بود؛ چنانچه از زمان اطاعت به درگاه عثمانی تا محل ممات هر نوع خدمت و شهامت و هر قسم دلاوری و شجاعت که از اولاد عشیرت محمودی در اغور پادشاهان آل عثمان به منصۀ ظهور آمده بود، جملۀ مواد را دفتری مجلد ساخته، هر ماده را از ابتدا تا انتها در آنجا درج کرده، به خط و مهر بیگلربیگیان و دفترداران و قضات وان و سایر امراء اکراد رسانیده، آخر آن دفتر را به مهر سرداران عالی‌شأن رسانید، بعد از آن به درگاه سلطان مغفور سلطان مراد خان فرستاده، به طغرای غرای سلطانی مزین گردانید و هر وقت که او را مطالب و مقاصدی از گریبان جان سر می‌زد، دفتر مزبور را به دست گرفته، به دیوان عالی‎شأن همایون رفته، مرادات و مقصودات خود را حاصل می‌کرد و همواره در معارک و مجالس مدعی را الزام داده، خصم را به او تاب مقاومت نبود.

شیر بیگ بن حسن بیگ در زمان حیات پدر که سنجاق ماکو به پسر بزرگ خود عوض بیگ گرفت سنجاق خوشاب و امارت محمودی به پسر دوم؛ شیر بیگ فراغت کرد و او مردی است ابدال‌وش صوفی‌منش، اکثر اوقات به مصاحبت علما و فضلا و خدمت مشایخ صوفیه، مصروف می‌دارد و به زیارت بیت‌الله‌الحرام رفته، ازو خیرات و مبرات به زهاد و عباد و درویشان می‌رسد و عشیرت و اقوام نیز از حسن سلوک او راضی و متسلی‌اند و حالیاً دوازده سال است که به امارت خوشاب و پیشوایی امرا و احشامات و اعیان محمودی مبادرت می‌نماید.