در ذکر حکام عمادیه که اشتهار دارند به بهادینان

لە کتێبی:
شرفنامه
بەرهەمی:
شەرەف خان بەدلیسی (1543-1603)
 13 خولەک  882 بینین

نغمه پردازان گلستان غرایب اخبار و داستان سرایان بوستان عجایب آثار آورده‌اند که (نسب) حاکمان عمادیه به زعم ایشان به خلفای عباسیه منتهی می‌گردد و به روایت بعضی از نقلۀ متقدمین، به عباس نام شخصی که در سلک مشاهیر و اعیان منخرط بوده می‌رسد. «العلم عندالله».

به هر تقدیر به بنی‌عباس اشتهار دارند اما در اصل از ولایت شمس‌الدینان به عمادیه آمده‌اند و قبل از آمدن به عمادیه، آبا و اجداد ایشان به حکومت قلعۀ طارون من اعمال شمس‌الدینان مبادرت می‌نموده‌اند و آن شخص که از طارون به عمادیه آمده، بهاالدین نام داشته، بدان سبب حکام عمادیه در مابین حاکمان و امراء کردستان به بهادینان مشهورند و به روایتی اصح الحال قریب به چهار صد سال است که اولاد بهاالدین در آن دیار به امر حکومت اشتغال دارند و قلعۀ عمادیه از بناهای جدید است که در زمان سلاطین سلاجقه، عمادالدین زنگی بن اقسنقر؛ والی موصل و سنجار بنا کرده است.

قلعه و شهر در بالای سنگی واقع شده که شکل مدور دارد و تخمیناً بعضی محال او صد ذرع و بعضی پنجاه و شصت ذرع و بعضی بیست ذرع از زمین مرتفع است و دو چاه در درون قلعه حفر کرده به آب رسانیده‌اند که مدار آب حمام و مدرسه و سایر لوازمات بر آن آبست و آب ضروری را مردمان به چاروا از بیرون شهر می‌آورند و اطوار و السنۀ مردم آن دیار به کُردی و تازی ممزوج است. صغیر و کبیر ایشان (صالح) و متدین به خیرات و مبرات راغب و مایل‌اند.

حکام عمادیه در آنجا مدارس و مساجد ساخته‌اند، علما و فضلا به تحصیل علوم دینیه و تکمیل معارف یقینیه افاده و استفاده می‌نمایند. از عمدۀ عشایر عمادیه اولاً عشیرت مزوری است و ثانیاً زی‌باری است و «زی» نام رودخانه است در ولایت عمادیه و چون این طایفه در کنار آن رودخانه واقع شده‌اند، ایشان را زی‌باری گفته‌اند و اسم دیگر آن رودخانه، «نهر الجنون» است که به واسطۀ تندروی ملقب به آن اسم شده.

و دیگر عشیرت رادکانی است که در السنۀ اکراد به ریکانی تغییر یافته و بقیۀ عشایر ایشان پروری و محل و سیاب روی و تیلی و بهلی، «بهل» در اصطلاح مردم آن دیار دره را می‌خوانند و یکی از قلاع مشهورۀ عمادیه، قلعۀ عقره است که قصبه دارد و تا موازی یک هزار و دویست خانه‌وار از اسلامیه و جهودیه در آنجا ساکن است.

و دیگر قلعه دهوک و قلعۀ دیر است که امیرزادگان و بنی‌عمان حاکمان عمادیه به حکومت آنجا قیام می‌نمایند و دیگر قلعه بشری است که در تصرف عشیرت رادکان است و دیگر قلعۀ قلاده و قلعۀ شوش و قلعۀ عمرانی و قلعۀ بازیران است که به طایفۀ زیباری تعلق دارد.

و دیگر از جمله نواحی عمادیه یکی ناحیۀ زاخو است و عشیرت او مخصوص به دو طایفه است؛ سندی و سلیمانی. در بین الناس زاخو را ولایت سندیان نیز می‌نامند. اکثر علما و فضلاء کردستان از آنجا برخاسته‌اند و از قدیم الایام اوجاق غیر بوده و حاکمان علیحده داشته و تابع عمادیه نبوده است.

آخر که حکام آنجا ضعیف شده حاکمان عمادیه، آنجا را داخل ولایت خود گردانیده‌اند و بالفعل یوسف بیگ نام شخصی از اولاد حاکمان زاخو مانده که خدمت حاکمان جزیره می‌کرد و حاکمانی که از نسل بهاالدین در عمادیه حکومت نموده‌اند، بعضی را اصلاً احوال معلوم نیست و برخی را که فی الجمله احوال معلوم بود به ترتیب نوشته می‌شود. «بعون الملک الصمد».

امیر زین‌الدین در ایام جهانبانی حضرت صاحب قران؛ امیر تیمور گورکان و ولد ارشد آن حضرت؛ شاهرخ سلطان به ایالت ولایت عمادیه سرافراز بوده، اوقات خجسته، ساعات به کام دل می‌گذرانید و چون آن امیر دوست نواز و دشمن گداز، به ریاض رضوان خرامید، پسر فرخنده اخترش؛ امیر سیف‌الدین قایم مقام پدر گردیده، جناح عدل و احسان بر فرق ایشان گسترانید و چون آن امیر نیکو اعتقاد به ریاض جنت خرامید ازو حسن و بایرک نام؛ دو پسر مانده، پسر بزرگش حسن قایم مقام پدر شده، در زمان او سلاطین آق قوینلو سلیمان بیگ بیژن اوغلی را به تسخیر ولایت عمادیه مأمور گردانیدند و سلیمان بیگ قلعۀ عقره و قلعۀ شوش را مسخر گردانیده اما هرچند سعی و اهتمام در گرفتن قلعۀ عمادیه نموده، اثر بر آن مترتب نشد، آخر کار برو تنگ آمده، از سر قلعه برخاسته.

حسن بعد از استیصال خاندان سلاطین آق قوینلو به خدمت شاه اسماعیل صفوی آمده، اعزاز و احترام تمام یافت و قلعۀ دهوک را از سنجاغ طاسنی مستخلص گردانیده، داخل ولایت موروثی ساخت و ناحیۀ سندی را نیز از طایفۀ سندی که حاکم علیحده داشتند، گرفته ضمیمۀ مضافات عمادیه کرد و بعد از آن فوت گشته ازو هفت پسر ماند:

1. سلطان حسین و 2. سیدی قاسم و 3. مرادخان و 4. سلیمان و 5. پیر بوداق و 6. میرزا محمد و 7. خان احمد.

سلطان حسین که اسن و ارشد برادران بود قایم مقام پدر گشت و عنقریب احوال او و فرزندانش مذکور خواهد شد.

و از سیدی قاسم، علیخان نام پسری مانده و از مراد خان اولاد ذکور نمانده، خودش در قضیۀ قباد بیگ به قتل رسید و از سلیمان، شاه رستم نام پسری مانده و از میرزا محمد، سلطان محمود نام پسری ماند و از خان احمد، شاه یوسف نام پسری مانده و از بایرک بن سیف‌الدین، پسری دیوانه‌وش مانده که باعث قتل و فساد قباد بیگ، او شد.

اما سلطان حسین خلاصۀ دودمان و زبدۀ خاندان بنی‌عباس است. بعد از فوت پدر به‌موجب نشان عالی‌شأن سلطان سلیمان خان، والی ولایت عمادیه گشت. به غایت عالِم و متشرع بوده و علما و صلحاء آن ولایت را رعایت بی‌نهایت می‌کرده. سپاهی و رعیت را به عدل و داد مقضی المرام نموده، صغیر و کبیر و غنی و فقیر ازو راضی و شاکر بوده‌اند و به نوعی در رعایت خدمات پادشاهی قیام و اقدام می‌نموده که مزیدی بر آن متصور نتواند بود.

و به‌‌واسطۀ اطاعت و انقیاد و نیکوخدمتی، ممتاز اقران و امثال گشته، که جملۀ امرا و حکام کردستان را بدو مراجعت بوده و از سخن و صلاح او بیرون نمی‌رفته‌اند و هر نوع قضیه که در باب کردستان و سایر امور ممالک محروسۀ عثمانی معروض درگاه سلیمانی می‌کرده، دست ردّ بر سینۀ مطالب و مقاصد او نمی‌نهاده‌اند و مدت سی سال بدین وتیره حکومت ولایت عمادیه مع مضافات و ملحقات نمود و در شهور سنه و تسعمایه= به اجل موعود به عالم آخرت نهضت فرمود و ازو پنج پسر یادگار ماند:

1. قباد بیگ و 2. بیرام بیگ و 3. رستم بیگ و 4. خان اسماعیل و 5. سلطان ابوسعید.

قباد بیگ بن سلطان حسین بعد از فوت پدر حسب الفرمان سلطان سلیم خان، متصرف ایالت ولایت عمادیه شد و او مرد درویش‌وش صوفی‌منش بوده و به غایت مسلمان‌طبع و رحیم‌دل و در اوقات صلوة خمسه، به تکالیف شرعیه شاغل و روز و شب به صید و شکار مایل.

اما در تدبیر امور دنیوی و تدارک مملکت‌داری بی‌وقوف و جاهل؛ چنانچه به جرم اندک، انتقام و سیاست بسیار و از گناه کبار عفو و اغماض بی‌شمار ازو ظهور و اظهار می‌یافت. بدین سبب عشایر و قبایل ازو متنفر و گریزان شده، میل به طرف بیرام بیگ؛ برادر او نمودند و بیرام بیگ را تاب مقاومت او نبوده فرار نمود و در قزوین به خدمت شاه اسماعیل ثانی رسیده، به مواعید بی‌کرانۀ پادشاهانه سرافراز گشت و از عمدۀ قبایل او طایفۀ مزوری به قباد بیگ عصیان نموده، او را از حکومت خلع کردند و از بنی‌اعمام او سلیمان بن بایرک بن سیف‌الدین را به ظرافت حاکم خود گردانیدند.

و چون زینل بیگ حاکم حکاری را نقار خاطر از قباد بیگ به هم رسیده بود، کسی به طلب بیرام بیگ فرستاده، او را از حبس شاه سلطان محمد اطلاق داده، نزد خود آورد. قباد بیگ را قوت واهمه زیاده گشته، ترک حکومت نموده به جانب موصل و سنجار فرار کرد و بیرام بیگ به استدعای حکومت متوجه عمادیه شد و سردار نامدار و سپهسالار گردون اقتدار؛ فرهاد پاشای وزیر برین قضیه مطلع گشته، ناحیۀ زاخو را به طریق سنجاق به بیرام بیگ تفویض نمود.

و قباد بیگ همچنان متوهم از موصل به «آمد» آمده از آنجا روانۀ استنبول شد و به امداد و معاونت وزیر اعظم سیاوش پاشا تجدید برات حکومت کرده به عمادیه عودت کرد و چون به قلعۀ دهوک رسید، به ارادۀ آنکه مفسدان عشایر که باعث فتنه و فساد گشته‌اند، به دست آورده به قتل رساند و بعد از آن فارغ‌بال متوجه عمادیه گردد، توقف نمود.

سابق الذکر سلیمان بن بایرک به اتفاق میر ملک مزوری فسده و اهل شناعت، ولایت را جمع نموده، ایلغار بر سر قباد بیگ آوردند و قلعۀ دهوک را مرکزوار در میان گرفته و با اهالی قلعه مقدمه ساخته، درِ قلعه مفتوح گردانیدند. قباد بیگ را با یکی از پسرانش و چند نفر از رفقاء او به قتل آورده اموال و اسباب ایشان را نهب و غارت کردند و چون بیرام بیگ برین قضیه مطلع گشت از زاخو ایلغار کرده، در میانۀ عشایر و قبایل درآمده، سلیمان بیگ و میر ملک او را به حکومت عمادیه نصب کردند. او نیز از صلاح و صواب‌دید عشایر و قبایل، بیرون نرفته طوعاً و کرهاً مرتکب ایالت شده، گردن به قلادۀ حکومت نهاد.

و سیدی خان بیگ و سلطان ابوسعید؛ پسران قباد بیگ گریان و نالان روانۀ آستانۀ سلطان مراد خان شدند و اکثر خلق عمادیه از صغیر و کبیر و غنی و فقیر و کفره و اسلامیه و رعیت و سپاهی میل به جانب بیرام بیگ نموده، آغاز شادی و خرمی کردند و صدقات و نذورات به مزارات متبرکات داده، رفع قباد بیگ را فوز عظیم دانستند.

بیرام بیگ بن سلطان حسین: سابقاً رقم زده کلک بیان گردید که بیرام بیگ از ترس برادر به خدمت شاه اسماعیل ثانی رفته، اعزاز و احترام تمام یافت و چون شاه اسماعیل فوت شد، برادرش شاه سلطان محمد رعایت و حمایت بیرام بیگ را کماینبغی مرعی نداشته، به واسطۀ عجز و انکسار، او را در قلعۀ «الموت» محبوس گردانیدند و زینل بیگ حاکم حکاری برین قضیه چون واقف گشت در استخلاص او کوشیده درین باب با امیر خان؛ والی تبریز مطارحه کرده قرار بر آن شد که پنج هزار فلوری به طریق جایزه و پیشکش به شاه سلطان محمد و امیر خان داده، بعد از آن بیرام بیگ را از قلعۀ الموت اطلاق کرده، تسلیم زینل بیگ نمایند.

حسب القرار زینل بیگ مبلغ مزبور را تسلیم ملازمان امیر خان نموده ایشان بیرام بیگ را تسلیم او نمودند و بیرام بیگ بعد از وقوع قضایای که مذکور شد حاکم با عدل و داد گشته با رعایا و متوطنان آن دیار به نوعی سلوک نمود که فوقش متصور نیست و چون رغبت خلق عمادیه و اخبار عدل و داد بیرام بیگ مسموع عثمان پاشای وزیر اعظم و سردار عجم شد از قسطمونی منشور ایالت عمادیه به نام بیرام بیگ نوشته ارسال نمود.

اما چون سیدی خان بیگ ولد قباد بیگ به آستانۀ مرادخان رفته بود، حقیقت احوال قتل پدر و تمرد و عصیان عشایر و قبایل و حکومت بیرام بیگ را معروض پایۀ سریر اعلی نمود، از عنایت بی‌غایت پادشاهانه تفویض ایالت عمادیه بدو شده، تفتیش احوال بیرام بیگ و دفع مفسدان عمادیه به سردار کیوان وقار؛ فرهاد پاشا مفوض گردید و احکام مطاعه و فرامین منیعه درین باب عز اصدار یافت و سردار به واسطۀ آنکه بیرام بیگ را به دست آورد، به وعدۀ ایالت عمادیه، سنجاغ حسنکیف را علاوۀ حکومت زاخو کرده به بیرام بیگ عنایت فرمود و مکتوب استمالت بدو نوشت که: «طریق آنست که حکومت عمادیه را به‌موجب فرمان همایون به سیدی خان بیگ واگذاشته، متصرف سنجاغ زاخو و حسنکیف گردد و درین سال همراه عساکر نصرت مآثر روانۀ سفر گرجستان شده، به خدمات پادشاهی قیام نماید تا بعد از مراجعت از سفر، نیکوبندگی و یکجهتی او را معروض پایۀ سریر گردون مصیر نموده، انشاالله ایالت عمادیه بدو ارزانی خواهد شد.»

بیرام بیگ ساده‌لوح به این وعده فریب خورده چون مدت هشت ماه از ایام حکومت او متمادی شد، عنان اختیار ایالت عمادیه را به قبضۀ اقتدار سیدی خان بیگ نهاده به سنجاغ حسنکیف قانع شد و همراه جنود اجم شمار سردار ظفر شعار روانۀ سفر گرجستان گشته، بعد از مراجعت از آن سفر سردار مزبور او را در قلعۀ «ارض روم» مقید گردانید و مآل حالش در قصۀ آینده به شرح، مذکور خواهد گردید. «بعون الله الملک الحمید المجید».

سیدی خان بیگ بن قباد بیگ چون از آستانۀ سعادت آشیانه، تفویض ایالت عمادیه و منصب جلیل القدر پدر به‌موجب منشور قضا قدر بدو عنایت شد، احکام مطاعه موکد به نام میر میران بغداد و شهره زول و سایر امرا و حکام کردستان به نفاذ پیوست که اگر بیرام بیگ در تسلیم نمودن قلعۀ عمادیه و ایالت آنجا مساهله و مسامحه نماید به اتفاق بر سر او رفته او را از ولایت عمادیه جبراً و قهراً اخراج نمایند و حکومت آنجا را به تصرف سیدی خان بیگ دهند و چون سیدی خان بیگ به موصل رسید بیرام بیگ اطاعت حکم پادشاه کرده، قلعه و ولایت را خالی گذاشته بیرون رفت و سیدی خان بیگ به معاونت سلیمان بیگ؛ حاکم سهران در اواسط شهر ذی الحجه سنه ثلث و تسعین و تسعمایه= داخل عمادیه شده به امر حکومت قیام نمود.

چنانچه قبل ازین مذکور شد چون فرهاد پاشا از سفر گرجستان عودت فرمود بیرام بیگ را حسب الموعود مقید گردانید و کس به طلب سیدی خان بیگ فرستاده او را به ارض روم آورده، بعد از آنکه مبلغ خطیر به طریق جایزه از سیدی خان بیگ گرفته، بیرام بیگ را با او مرافعه شرع شریف فرموده، قتل قباد بیگ؛ والدش را برو ثابت نمود.

حسب الشرع، بیرام بیگ را تسلیم سیدی خان بیگ نموده در شهور سنه اربع و تسعین و تسعمایه= به قصاص پدر به قتل آورد و الحال یازده سال حاکم مستقل عمادیه گشته، ضبط و ربط و قبض و بسط آن ولایت بلامنازعت و مشارکت در حیطۀ تصرف اوست.

اگر چه چند روزی طایفۀ مزوری با او اندک تعدی و زوری کرده در مقام مخالفت و عناد بودند، آخر الامر بعضی را به قتل آورده برخی را به دلالت و استمالت مطیع و منقاد خود ساخت. فی الواقع جوانی است به حلیۀ قابلیت پیراسته و به زیور شجاعت و سخاوت آراسته، رعایا و سپاهی از عدل و انصاف او راضی، سکنه و متوطنان از حسن خلقش شاکر. امید که به اطوار پسندیده موفق باشد!