تا مشک سیه بر سر گل چتر برانداخت

لە کتێبی:
اشعار فارسی سالم
بەرهەمی:
سالم (1800-1866)
 1 خولەک  735 بینین
تا مشک سیه بر سر گل چتر برانداخت
بر طلعت مه شب ز خجالت سپر انداخت
پروانه‌ی دل گرم پر طوف رخش بود
از پرتو آن شمع درخشنده پر انداخت
تا کرد تبسم لب شیرین به حلاوت
بر فرق نثار سخنش نی ‌شکر انداخت
دانی به ملاحت ز چه مشهور جهان شد؟
هنگام شکرخنده نمک در چگر انداخت
کس در کمر یار به سالمناسناوی ئەدەبی نکند دست؛
گیسوی تو تازد به کمر دست سر انداخت