تا مشک سیه بر سر گل چتر برانداخت

Li pirtûka:
Aš’ār-e Farsî-ye Salim
Berhema:
Salim (1800-1866)
 1 Xulek  758 Dîtin
تا مشک سیه بر سر گل چتر برانداخت
بر طلعت مه شب ز خجالت سپر انداخت
پروانه‌ی دل گرم پر طوف رخش بود
از پرتو آن شمع درخشنده پر انداخت
تا کرد تبسم لب شیرین به حلاوت
بر فرق نثار سخنش نی ‌شکر انداخت
دانی به ملاحت ز چه مشهور جهان شد؟
هنگام شکرخنده نمک در چگر انداخت
کس در کمر یار به سالمNasnava edebî نکند دست؛
گیسوی تو تازد به کمر دست سر انداخت