ترک چشمش کار جادو کرده‌ است

Li pirtûka:
Aš’ār-e Farsî-ye Salim
Berhema:
Salim (1800-1866)
 1 Xulek  622 Dîtin
ترک چشمش کار جادو کرده‌ است
تکیه بر شمشیر ابرو کرده‌ است
بهر صید مرغ دل آن نازنین
خال دانه دام گیسو کرده‌ است
از که نالم وز که گیرم داد خود؟
غارت دل چشم جادو کرده‌ است
کشور جان و خرد برباد داد
شاه عشقش هر کجا رو کرده‌ است
نیست کاری تیر رستم غمزه‌اش
این به شوخی او به بازو کرده‌ است
عاقبت بخشنده شد دریای غم
قطره‌ی اشکم به لولو کرده‌ است
از شمیم جان و زلف مشکبار
باز سالمNasnava edebî زخم دل بو کرده‌ است