خاک ره گشته شدم بلکه به پایی برسم
لە کتێبی:
اشعار فارسی محوی
بەرهەمی:
مەحوی (1836-1906)
1 خولەک
884 بینین
خاک ره گشته شدم بلکه به پایی برسم
به صبا داده غبارم که به جایی برسم
از گدایی در عشق مرا چشم شهی است
بود از سایهی زلفی به همایی برسم
غنچهوار است دلم ای سحر بخت امداد
به نسیم نفس عقدهگشایی برسم
بینوایی به سرم آنچه نشاید آورد
شاید از ساز محبت به نوایی برسم
عمر شد در محنم لطف کن از یک دم تیغ
بسملم ساز دو روزی به صفایی برسم
از خرام تو شد آرام حرام از دل و جان
هر نظر زان قد و بالا به بلایی برسم
محویاناسناوی ئەدەبی عشق غیور است به دردش تو بساز
از شفاخانهاش آخر به دوایی برسم