گشتم به یاد موی میانت ز ناله نال
لە کتێبی:
اشعار فارسی محوی
بەرهەمی:
مەحوی (1836-1906)
1 خولەک
1025 بینین
گشتم به یاد موی میانت ز ناله نال
گشته زبان نالهکش از ملال، لال
حیف آیدم به رخ رسدت دست هر عبیر
از مشک زلف غالیه را بر جمال مال
ماه اینقدر دگر نکشد خجلت از کلف
بر روی ماه من چو نشست از زغال خال
بر من تو رحمت آر که من سالهاستم
در گوشهی جحیم فراق ای وصال صال
آخر کشد بخیر و شبم روز میشود
گر پرسیم بتا تو شب ارتحال حال
از جوش شوق کوه چو که در هوا پرد
ز اعجاز عشق رسته شود از جبال بال
گردیده پور زال به میدان امتحان
آمد قضا چو از احد لایزال زال
یک را کمال داده و مالش نمیدهد
یک را بدادهاند بجای کمال مال
مال و ولد بفتنه خدا نام برده است
محویناسناوی ئەدەبی ز کس منال ز مال و منال نال
میخواره باش محویناسناوی ئەدەبی از آلودگی مترس
امداد اگر کنند ترا در مآل آل