ز ما سرگشتگان شوق گم شد کعبه‌ی مطلب

لە کتێبی:
اشعار فارسی محوی
بەرهەمی:
مەحوی (1836-1906)
 1 خولەک  931 بینین
ز ما سرگشتگان شوق گم شد کعبه‌ی مطلب
ز رحمت آیتی بنما به ما و «اهدنا یا رب»
به یاد جلوه‌ی خورشید سیمایی بود امشب
که می‌بارم ز دیده می‌شمارم تا سحر کوکب
ز لعل یار گفتم حرف شکوه بر زبان رانم
به لب واکردنم سر کرد موج خون دل از لب
به گرد چهره‌اش خط اختراع تازه از حسن است
به روی مهر عالم تاب زلف عنبرین شب
خجل بنمود عشق از روی زردم زرّ سارا را
کند حسن تو سیم ناب را شرمنده از غبغب
حنایی گشته بینم پای اسبت شهسوار من
مگر نزدیک قبر کشتگانت تاختی مرکب
عجب نبود که برگردد ز دین از بهر دنیا هم
کند تبدیل هرکس محویاناسناوی ئەدەبی بهر ذهب مذهب