ای شکوه باغ حسن از سرو موزون شما

لە کتێبی:
اشعار فارسی محوی
بەرهەمی:
مەحوی (1836-1906)
 1 خولەک  1339 بینین
ای شکوه باغ حسن از سرو موزون شما
جان‌و دل‌ها مست عشق از لعل میگون شما
چون گدا شه گشته محتاج گدای کوی تو
صد فلاطون است سر در راه مجنون شما
گر برانی عدل باشد، ور بخوانی محض فضل
رانده و خوانده بهر حالیم ممنون شما
گل‌رخانش سجده‌گه سازند ای گل تا ابد
هر کجا یابند نقش پای گلگون شما
چون بیاد آن مه‌رو از دلش سر می‌کشد
ماه شد آرامگاه آه محزون شما
قمریان باغ قدس از شوق کوکو می‌زنند
تا سوی محشر خرامد سرو موزون شما
باز خواهم زنده گردیدن پی عذر آوری
محویاناسناوی ئەدەبی بر دامن قاتل بزد خون شما