ای مونس پروانه پروا نشدی آری
لە کتێبی:
دیوان صافی (اشعار فارسی)
بەرهەمی:
سافی هیرانی (1873-1942)
1 خولەک
531 بینین
ای مونس پروانه پروا نشدی آری
چشمت بر دیوانه دی وا نشدی آری
رویت چو بر ایشان شد، مویت چو پریشان شد
دل والهٔ ایشان شد بستند به یک تاری
شورت بسرم آمد جوی بسرم آمد
تا یاد سرم آمد خونابهٔ جوباری
بلبل که به گلزار است زان روی به گلزار است
زارش ز سر خارست خود نه ز سر خاری
دل در پیهٔ یار آنست هر دم ز پی یاری
نه در پیهٔ یارانست هر دم ز پی یاری
ای خواجه به دلدارم گو زخم به دل دارم
با اوست سر کارم خود نیست بسر کاری
صافیناسناوی ئەدەبی چو در آزاری با زاری و بی زاری
شوری که ز سرداری شایستهی سرداری