دل به عشق تو دهم صبر به یکجا فگنم

لە کتێبی:
دیوان صافی (اشعار فارسی)
بەرهەمی:
سافی هیرانی (1873-1942)
 1 خولەک  356 بینین
دل به عشق تو دهم صبر به یکجا فگنم
عقل سودازده را گوشهٔ شیدا فگنم
همچو مجنون سیه‌خانه روم تا سر خود
بر سر مصطبهٔ درگه لیلی فگنم
بر سر کوی تو چو موسیناوی تایبەت ارنیعەرەبی می‌گویم
تا که جان در قدم نور تجلی فگنم
پای از سر کنم و راه وفا می‌پویم
تا به هر جا بود آن یار خود آنجا فگنم
از دل سوختهٔ عشق تو گر آه کشم
آتش از صحن ثری تا به ثریا فگنم
ره وصلت نه به اندازهٔ پای خرد است
سر این عقل مگر زیر همین پا فگنم
صافیناسناوی ئەدەبی از طاعت مسجد چو مرا بهره نبود
پس ازین ملجأ تقوی به کلیسا فگنم