دیده بینا کنم و روی نگاری بینم

لە کتێبی:
دیوان صافی (اشعار فارسی)
بەرهەمی:
سافی هیرانی (1873-1942)
 1 خولەک  321 بینین
دیده بینا کنم و روی نگاری بینم
وندر آن باغ صفا تازه بهاری بینم
طالب گنج نهانیم به ویرانهٔ دل
که در آن ملک عدم طرفه دیاری بینم
همه اسرار در آن کان نماید لیکن
به همه کس ننماید چه کاری بینم
این نه جای است به اغیار نمایند یاران
با هر لحظه درو جلوه هزاری بینم
کائناتیست نه شایستگی دم زدنست
مگر آن سر که درو نوع خماری بینم
نه به هر نطق روایست «اناالحقعەرەبی» گفتن
ورنه منصورناوی تایبەت صفت بر سر داری بینم
من که نخچیر ویم چاره ندارم صافیناسناوی ئەدەبی
چو درین بیشهٔ عشق شیر شکاری بینم