پیش که بخواهم داد از دست غم یارم

لە کتێبی:
دیوان صافی (اشعار فارسی)
بەرهەمی:
سافی هیرانی (1873-1942)
 1 خولەک  375 بینین
پیش که بخواهم داد از دست غم یارم
نزد که کنم فریاد از فرقت دلدارم
طول شب هجرانش از من شنو ای زاهد
از بهر خور رویش تا صبح چو بیدارم
گر بار دیگر چون گرد بادم ببرد کویش
دامن ندهم از کف زین پس که بدست آرم
با هجر گرم بکشد، با وصل گرم بخشد
چون عبد خریدارم با هر دو سزاوارم
تصویر صنایع نیست تا نقش کنم رویش
دخلی نه بدین پرگار از جدول اغیارم
صافیناسناوی ئەدەبی چه دهد با وعظ گوش خرد عشقش
چون زهد ریا جام و سنگ است هم افکارم