ای که زده است طعنها بر گهران در صدف
لە کتێبی:
دیوان صافی (اشعار فارسی)
بەرهەمی:
سافی هیرانی (1873-1942)
1 خولەک
435 بینین
ای که زده است طعنها بر گهران در صدف
چیست بود که دامنش باری بیفتدم به کف
بستن پای من چرا راه نجات نیستم
کین مژهها به قتل من دور گرفته صف به صف
قصهٔ درد عشق او فاش نمیشد ز من
باد صباست میبرد گرد رخم به هر طرف
دادن سر به راه یار بر سر کون واجبست
چون نرسد کسی به او در دو جهان از شرف
بهر هوای این جهان صافیناسناوی ئەدەبی ز عشق دم مزن
چون نکنند محرم راز کسان ناخلف