بی گل روی نگارم گلشن ما گلخن است

لە کتێبی:
دیوان صافی (اشعار فارسی)
بەرهەمی:
سافی هیرانی (1873-1942)
 1 خولەک  536 بینین
بی گل روی نگارم گلشن ما گلخن است
از هوای عشق یارم کوه و صحرا مسکن است
ای حریفان قصد قتل ما نشاید بیش از این
چون فراق روی او هر لحظه ما را کشتن است
صد هزارم غمزه بر تن زد نگار از یک نگاه
گر ببینی لاشهٔ ما را سراپا روزن است
کی شود یا رب نصیب ما طواف کوی دوست؟
چون ز هر جا یار باشد بهر جانم مأمن است
تا به کی این زیستن اندر شب هجران چون
زندگی ما را در این ظلمت سرای مردن است
جان فدای قاصدی دارم کز او آرد پیام
چون روانی را نخواهم بر رخ او در تن است
صافیناسناوی ئەدەبی زین پس کی به پیش تاجداران سر نهد؟
زانکه طوق بندگی شاه جهان در گردن است