روزگار من

از کتاب:
شاری دڵ
اثر:
سید کامل امامی (1903-1989)
 1 دقیقه  755 مشاهده
دانی چه‌سان گذشت به من روزگار من؟
روزم چو شب، شبم چو دل تنگ و تار من
اوقات من چو زلف بتان پیچ و خم‌به‌خم
گویی همه گره به گره بسته کار من
شهری است ملک دل که همه مرز و بوم او
مشروب از دو دیده چون آبشار من
مژگان و ابروان چو تیر و کمان یار
تا کی زند به سینه چاک و فگار من
دربند وی فتادم و افتادن آرزوست
تا کی رسد به بام و در من بهار من
از آب چشم خویش دهم آب گلستان
شاید بروید از لب جو گلعذار من
«کاملتخلص» ز بسکه قافله‌ام کند می‌رود!
مشکل رسد به منزل جانان قطار من