باز نوای سخنم آرزوست
از کتاب:
دیوانی سەیدی
اثر:
صیدی (1785-1849)
1 دقیقه
1154 مشاهده
باز نوای سخنم آرزوست
نظم خوش سِحر فَنم آرزوست
خواندن شعر ملک شاعران
«جامی جامی» وطنم آرزوست
شاد به رحمت بود آن کس که گفت:
باز هوای چَمَنم آرزوست
خاترم از مدرسه دلگیر شُد
جلوهی سرو و سُخنم آرزوست
ساقی لبریز و می اندر کفش
ساقی سیمین بدنم آرزوست
انجمن جمع در دوستان
عیش در آن انجمنم آرزوست
باز پریوار بتی دیدهام
عاشق و شیدا شدنم آرزوست
از هوس قامت چالاک یار
سرو سهی نارونم آرزوست
سوختم از حسرت آن خال رُخ
مشک غزال خُتنم آرزوست
هست عقیق یَمَنی لعل او
لعل و عقیق و یَمَنم آرزوست
چون به رُخ سیب زنم بوسهای
عیب مکن کآن «ذَقَن»م آرزوست
گر بکُشد یار مرا با طناب
از سر زُلفش «رَسَن»م آرزوست
«صیدیتخلص» از آن به «رقع» گُلرنگ او
از پس مُردن کفنم آرزوست