گنجینهٔ نهفته

از کتاب:
کاروانی خەیاڵ
اثر:
هیدی (1927-2016)
 2 دقیقه  647 مشاهده
من میروم که رنگ شفق لاله گون کنم
من میروم که مرز وطن جوی خون کنم
من میروم که همچو عقابی به کوهسار
چنگال خشم بر جگری آزمون کنم
من میروم که رأیت مجد تو ای وطن
بار دگر افراشته در تیسفون کنم
گیرم که دشمنت هوس خام پرورید
من این هوس برون ز سر خصم دون کنم
وين هم رسالتی که دگر کاخی از ستم
با پایه های سست و کجش واژگون کنم
دشمن اگر به جادوی فرغونیان بود
من با عصا برابری آن فسون کنم
آن مکتبی که داد به من درس مردمی
تعلیم هم بداد که ایثار چون کنم
حاشا من آن نیم به ره سرفرازیت
باک از ستیزه جویی خصم زبون کنم
من زادهٔ تو هستم و تو مام من اگر
زانچه امید تست به من زان فزون کنم
دیوانه ای نخواست اگر فرهت ترا
آن به به ضربتيش رها از جنون کنم
هر جا سخن ز دوست بود با نوای خویش
جانی در آن دمیده به جان اندرون کنم
شیرین من هر آینه خواهد به جلوه‌ای
نقشی دگر فزون به دل بیستون کنم
انسان خوشم به زمزمهٔ خود که نیستم
پروای آنکه ساز نی و ارغنون کنم
شایستهٔ نثار تو گر نیست گوهری
گنجینهٔ نهفتهٔ خود را برون کنم
از بامداد شوکت تو جان سپاریت
هر کس به عصر خویش بکرد، من کنون کنم