برد گل رشک از روی محمد

از کتاب:
دیوان مولانا خالد
اثر:
مولانا خالد (1779-1828)
 1 دقیقه  958 مشاهده
برد گل رشک از روی محمد
خویش خون گشته از خوی محمد
سپر شد پیش پیکان غم آنکو
نظر دارد بر ابروی محمد
دهد شیرافکنان را خواب خرگوش
شکوه چشم آهوی محمد
ز فردوس برین جا دور دارد
اسیر آن دو جادوی محمد
نگردد بلبل اندر صحن گلشن
ز باد ار بشنود بوی محمد
غنی از سبحه و زنار شد دل
مرا بس خال و گیسوی محمد
نهاده در قدم سروسهی سر
ز شرم سرو دلجوی محمد
نهندت حجر خالدتخلص گر ستانی
دو عالم را به یک موی محمد