برد گل رشک از روی محمد

From the Book:
Diwani Mawlana Khalid
By:
Mawlana Khalid Sharazuri (1779-1828)
 1 minutes  673 views
برد گل رشک از روی محمد
خویش خون گشته از خوی محمد
سپر شد پیش پیکان غم آنکو
نظر دارد بر ابروی محمد
دهد شیرافکنان را خواب خرگوش
شکوه چشم آهوی محمد
ز فردوس برین جا دور دارد
اسیر آن دو جادوی محمد
نگردد بلبل اندر صحن گلشن
ز باد ار بشنود بوی محمد
غنی از سبحه و زنار شد دل
مرا بس خال و گیسوی محمد
نهاده در قدم سروسهی سر
ز شرم سرو دلجوی محمد
نهندت حجر خالدPen name گر ستانی
دو عالم را به یک موی محمد