در ذکر امراء چگنی

لە کتێبی:
شرفنامه
بەرهەمی:
شەرەف خان بەدلیسی (1543-1603)
 3 خولەک  735 بینین

این طایفه در شجاعت و شهامت و دلاوری از سایر اکراد ایران ممتاز است و چون کسی که متکفل مهام امارت این طایفه بوده باشد از امرا و امیرزادگان ایشان نماند، در ولایت عراق و آذربیجان متفرق گشته، دست تطاول به مال مردم دراز کرده، قطع طرق و شوارع کرده، تجار و سوداگران از افعال و عداوت ایشان به جان آمده، از اطراف و جوانب ممالک محروسه به رسم دادخواهی به درگاه شاه طهماسب آمدند و تظلم کردند.

شاه طهماسب بعد از تفحص و تجسس که ظلم و عدوان به سرحد تواتر و یقین رسیده بود حکم فرمود که هر کجا از طایفۀ چگنی بینند قتل و غارت کرده، جبراً و قهراً ایشان را از ممالک محروسۀ شاهی اخراج نمایند، به هرجا که خواهند روند و اگر توقف نمایند در هر محل که ایشان را بینند به قتل آورند و اموال و اسباب ایشان را نهب و غارت نمایند.

بنابرین موازی پانصد نفر از اعیان ایشان به‌عزم سفر هندوستان متوجه خراسان شدند در آن حین قزاق خان تگلو؛ حاکم هرات که از قهر و سخط شاه طهماسب وهم و هراس در ضمیر داشت، طایفۀ مزبوره را به ملازمت خود دعوت نموده، کماینبغی در رعایت آن جماعت سعی و اقدام نموده و چون مهم قزاق خان در دست معصوم بیگ صفوی به انجام رسید جماعت چگنی به طرف غرجستان رفته، جمعیت نمودند و چون حقیقت احوال ایشان به مسامع علیّۀ شاهی رسید و آثار شجاعت و شهامت ایشان زبانزدۀ مردم شد، بداغ بیگ نام شخصی که از امیرزادگان آن طایفه بودند و در سلک قورچیان عظام انتظام داشت، او را به بلند پایۀ امارت سرافراز گردانیده، به میانۀ آن قوم فرستاد و یکی از محال خراسان را بدیشان ارزانی داشته، ترقیات کلی به احوال ایشان راه یافت.

و در شهور سنه احدی و الف= که عبدالمؤمن خان ولد عبدالله خان اوزبک به‌عزم تسخیر قلعۀ قوجان با موازی سی هزار لشکر جرار بر سر بداغ خان آمده، او را محاصره کرد، شاه عباس به معاونت او رفته، عبدالمؤمن خان از سر قلعه برخاست و شاه مزبور بداغ خان را به نوازشات خسروانه مفتخر و سرافراز گردانیده، پنج پسر او را به منصب امارت رسانید و حکومت و دارایی آنجا را به طریق امیرالامرایی بدو تفویض کرده به عراق عودت نمود و بالفعل در سلک امراء عظام عباسی منخرط است.